قبلا متنی در راستای ایگوئیسم و پاسخ به شبهات مربوط به آن نوشتیم، اکنون می خواهیم بازخوانی ای از سه مفهوم:
آنارکو ایگوئیسم
آنارکوکمونیسم
آنارکو سندیکالیسم
و سپس وجه ارتباط بین این سه را داشته باشیم. همینطور مفاهیم کلی تری همچون “آزادی فردی و جمعی”:
آزادی فردی و آزادی جمعی دو مفهوم محوری در تفکر آنارشیستی هستند، اما به نظر میآید که این دو مفهوم میتوانند در تضاد با هم قرار گیرند.
برخی ممکن است بپرسند که آیا میتوان آزادی فردی را در جامعهای جمعی و همبسته تحقق داد؟ آیا میتوان در یک سیستم آنارشیستی، هم آزادی فردی را محترم شمرد و هم بهدنبال عدالت اجتماعی و آزادی جمعی بود؟ (طرح مجدد موضوع) پس در این پست میخواهیم به بررسی دقیقتر این مفاهیم بپردازیم، و ارتباط آنها را از منظر آنارشیستی توضیح دهیم.
آزادی فردی: حق انتخاب و خودمختاری شخصی
آزادی فردی بهطور کلی به این معناست که هر انسان باید حق داشته باشد در مورد زندگی، کار، و روابط خود تصمیم بگیرد بدون اینکه تحت سلطه یا تحمیل دیگران قرار گیرد. مکس اشمیت، یکی از بزرگترین فیلسوفان آنارکوایگوییسم، بر این باور است که آزادی فردی باید شامل «حق فرد برای داشتن زندگی مستقل و خودمختار» باشد. او این طور میگوید:
“آزادی یعنی اینکه هیچ نیروی خارجی نباید بر انسان سلطه داشته باشد. این آزادی زمانی واقعی است که فرد از سلطه دولت، مالکیت خصوصی، یا هر نوع استثمار دیگر رها باشد.”
این ایده به وضوح در آراء ایگوئیستها (طرفداران آنارکوایگوییسم) نیز پیدا میشود. ایگوئیستها به آزادی فردی بهعنوان اصل بنیادی برای زندگی انسانها نگاه میکنند. به باور آنها، برای این که فرد آزادی کامل داشته باشد، باید از هرگونه سلطه یا وابستگی به دیگران یا نهادهای قدرت آزاد باشد. بنابراین، آزادی فردی از نظر آنها به معنای استقلال از هرگونه اراده یا قانون خارجی است.
آزادی جمعی: برابری و همبستگی برای تحقق آزادی حقیقی
از طرف دیگر، مفهوم آزادی جمعی به معنای آزادی تمام افراد جامعه است که بهطور برابر و بدون سلطه از حقوق و منابع بهرهبرداری کنند. در این دیدگاه، افراد باید در یک جامعه بدون طبقات اقتصادی و اجتماعی زندگی کنند تا هیچکس نتواند دیگران را استثمار یا تحت سلطه قرار دهد. یکی از بزرگترین متفکران آنارشیستی، پیتر کرپوتکین، در این باره میگوید:
“آزادی حقیقی زمانی تحقق مییابد که افراد نه بهطور جداگانه، بلکه در همکاری و همبستگی با یکدیگر زندگی کنند. در جامعهای آزاد، هیچ فردی نمیتواند بر دیگری تسلط یابد.”
به بیان دیگر، آزادی جمعی تنها زمانی ممکن است که ساختارهای استثماری و سلطهگرانه از میان برداشته شوند و همه افراد بهطور برابر از حقوق و منابع بهرهبرداری کنند. بدون برابری و عدالت اجتماعی، آزادی فردی در یک جامعه استثماری نمیتواند بهطور واقعی وجود داشته باشد.
آنارکوایگوییسم: فردگرایی انقلابی و آزادی فردی
آنارکوایگوییسم یکی از شاخههای فلسفه آنارشیستی است که بر آزادی فردی تأکید زیادی دارد. ایگوئیستها (طرفداران این مکتب) معتقدند که تنها در یک جامعهای که هیچ فرد یا گروهی نتواند بر دیگری سلطه پیدا کند، افراد میتوانند به آزادی حقیقی برسند. مکس اشمیت، که یکی از مهمترین نظریهپردازان آنارکوایگوییسم است، بر این باور است که فرد برای رسیدن به آزادی باید از تمام محدودیتهای اجتماعی و سیاسی رها شود. او میگوید:
“آزادی فردی فقط زمانی بهدست میآید که انسان از هرگونه قدرت خارجی، چه دولتی، چه اجتماعی، و چه اقتصادی آزاد باشد.”
در این دیدگاه، آزادی فردی بهطور کامل با از بین بردن سلطه و استثمار، چه از سوی دولت، چه از سوی سرمایهداران و چه از سوی هر نهاد دیگری، ممکن میشود. بنابراین، آزادی فردی و آزادی جمعی از نظر آنارکوایگوییسم باید در کنار هم و در یک جامعه آزاد و غیر استثماری وجود داشته باشند.
آنارکوکمونیسم و همافزایی آزادی فردی و جمعی
آنارکوکمونیسم یکی دیگر از گرایشهای مهم آنارشیستی است که بر این باور است که تنها در یک جامعهای بدون مالکیت خصوصی، سلطهگری اقتصادی و دولت است که آزادی فردی بهطور کامل محقق میشود. برای آنارکوکمونیستها، آزادی فردی و آزادی جمعی با یکدیگر پیوند دارند و بهطور همزمان باید تحقق یابند. میخائیل باکونین، از بنیانگذاران آنارکوکمونیسم، در این زمینه میگوید:
“آزادی فردی تنها در آزادی جمعی ممکن است. اگر تمام افراد در جامعه تحت سلطه طبقات خاص یا ساختارهای استثماری قرار داشته باشند، آزادی فردی بهطور واقعی نمیتواند وجود داشته باشد.”
بنابراین، آنارکوکمونیسم بهدنبال جامعهای است که در آن مالکیت خصوصی و طبقات اجتماعی از بین بروند و منابع و ابزارهای تولید بهطور مشترک و برابر در اختیار همه قرار گیرد. این نوع جامعه، که در آن هیچکس بر دیگری تسلط نداشته باشد، برای تحقق آزادی فردی ضروری است. در اینجا، آزادی فردی و آزادی جمعی نه تنها تضاد ندارند بلکه باید همزمان بهدنبال تحقق یکدیگر باشند.
آنارسندیکالیسم: کنترل کارگران بر تولید و آزادی جمعی
آنارسندیکالیسم نیز بر این ایده تأکید دارد که آزادی فردی و آزادی جمعی باید در کنار هم وجود داشته باشند. در این دیدگاه، کارگران از طریق اتحادیهها یا «سندیکاها» کنترل مستقیم بر منابع و ابزارهای تولید را بهدست میگیرند و از سلطه سرمایهداران و دولت رها میشوند. لوئیس مرلو پونتی، فیلسوف آنارشیست، میگوید:
“آزادی فردی و جمعی زمانی به حقیقت میپیوندد که افراد در یک ساختار آزاد و خودمدیر، که در آن هیچکس بر دیگری سلطه ندارد، فعالیت کنند.”
در این مدل، آزادی فردی از طریق خودمدیریتی در محیطهای کار و تصمیمگیری جمعی در سازمانهای کارگری امکانپذیر میشود. بنابراین، آنارسندیکالیسم تلاش میکند تا از طریق سندیکاها، هم آزادی فردی و هم آزادی جمعی را بهطور همزمان تحقق بخشد.
نتیجهگیری: ترکیب آزادی فردی و آزادی جمعی
در نهایت، میتوان گفت که آزادی فردی و آزادی جمعی نه تنها در تضاد نیستند بلکه برای تحقق یکدیگر ضروریاند. همانطور که میخائیل باکونین بهدرستی اشاره میکند:
“آزادی فردی فقط در آزادی جمعی ممکن است. هیچ فردی نمیتواند آزاد باشد تا زمانی که همه افراد در جامعه از آزادی برابر برخوردار نباشند.”
این دو مفهوم در فلسفههای آنارشیستی، بهویژه در آنارکوکمونیسم و آنارسندیکالیسم، بهطور همزمان و مکمل یکدیگر در نظر گرفته میشوند. برای تحقق آزادی واقعی، چه برای فرد و چه برای جامعه، باید ساختارهایی مانند دولت و مالکیت خصوصی از بین بروند و عدالت اجتماعی و همبستگی جمعی جایگزین آنها شود.
حال پس از آشنایی کلی با روش کار، و چگونگی بیان نمود ارتباطی میان این سه، به صورت جزئی و دقیق تر می پردازیم به اصل ماجرا….
میخواهیم بررسی کنیم که مثلا: چطور یک ایگوئیست (طرفدار آنارکوایگوییسم) میتواند همزمان با مفاهیم آزادی جمعی که در آنارکوکمونیسم و آنارسندیکالیسم وجود دارند ارتباط برقرار کند و حتی از آنها حمایت کند.
آنارکوکمونیسم بهطور خاص بر آزادی جمعی و برابری اجتماعی تأکید دارد. ایگوئیستها که بهطور طبیعی از سلطهگر بودن هر گونه ساختار اجتماعی یا دولتی حمایت میکنند، میتوانند از آنارکوکمونیسم بهعنوان یک راه حل برای تحقق آزادی فردی در سطح جمعی حمایت کنند. به عبارت دیگر، ایگوئیستها آزادی فردی را در شرایطی میبینند که سلطه و استثمار از بین برود و مالکیت خصوصی و دولت کنار گذاشته شوند.
درواقع، برای یک ایگوئیست، آزادی فردی زمانی به طور کامل میتواند وجود داشته باشد که هیچ فردی نتواند دیگری را تحت سلطه قرار دهد. پس آنارکوکمونیسم با حذف طبقات اجتماعی و مالکیت خصوصی، بهطور غیرمستقیم به تحقق آزادی فردی کمک میکند. همانطور که اشاره کردیم، این ایده با سخنان میخائیل باکونین در مورد آزادی فردی و جمعی هماهنگ است:
“آزادی فردی تنها زمانی میتواند وجود داشته باشد که هیچ فردی بر دیگری تسلط نداشته باشد.”
یا حتی رنزو نواتوره،که فردیت،آزادی،شعر و عاشقی خود را در “جهانی عاری” از سلطه می دید
بنابراین، ایگوئیستها میتوانند به حمایت از آنارکوکمونیسم ادامه دهند، زیرا این سیستم به افراد اجازه میدهد تا از سلطه و استثمار آزاد باشند و در عین حال آزادی فردی را حفظ کنند.
حتی «ماکس اشتیرنر» فیلسوف ایگوئیست، نظریه ای با نام “اتحاد یا شورای خودمداران” در طی دوران فلسفیدن خود دارد، و می گوید می شود ایگو ها کنار هم جمع گردند و برای تحقق آزادی فردی خود تلاش کنند.
اما آنارکو سندیکالیسم….
آنارسندیکالیسم تأکید دارد بر اینکه کارگران باید از طریق اتحادیهها و سازمانهای جمعی بهطور خودمدیریتی بر منابع و تولیدات کنترل داشته باشند. این جنبش، بر اساس همکاری جمعی و حذف سلطه و استثمار اقتصادی بنا شده است.
ایگوئیستها با این فلسفه میتوانند همراستا باشند به شرطی که درک کنند که در این ساختار جمعی، هیچ فردی نباید از آزادی دیگری جلوگیری کند. در واقع، در آنارسندیکالیسم، آزادی فردی بهعنوان بخش جداییناپذیری از آزادی جمعی در نظر گرفته میشود. هیچ فردی نباید تحت سلطه قرار بگیرد یا آزادیاش محدود شود.
یک ایگوئیست به این معنا ممکن است از آنارسندیکالیسم حمایت کند چرا که این حرکت به دنبال ایجاد ساختارهایی است که از استثمار و سلطهگری جلوگیری کند، بهویژه در سطح کار و تولید. در همین راستا، لوئیس مرلو پونتی فیلسوف آنارشیست میگوید:
“آزادی فردی و جمعی زمانی به حقیقت میپیوندد که افراد در یک ساختار آزاد و خودمدیر، که در آن هیچکس بر دیگری سلطه ندارد، فعالیت کنند.” این جمله به طور کامل با دیدگاه ایگوئیستها که به دنبال رهایی از سلطه و استثمار هستند، همراستاست.
پس از بررسی های بالا،نوبت این سوال است:
آیا ایگوئیسم میتواند بهطور کامل در چارچوب آنارکوکمونیسم و آنارسندیکالیسم قرار گیرد؟
ایگوئیسم و آنارکوکمونیسم و آنارسندیکالیسم در ظاهر به دو دنیای متفاوت تعلق دارند، اما در واقع میتوانند در یک سیستم اجتماعی هماهنگ شوند. اگرچه ایگوئیستها بیشتر بر آزادی فردی تأکید دارند و بهطور کل از هر نوع همکاری اجباری پرهیز میکنند، اما در عین حال میپذیرند که آزادی فردی تنها زمانی واقعی است که هیچ فردی تحت سلطه دیگری نباشد. در اینجا، هر سه این مکتبهای فکری با از بین بردن سیستمهای سلطهگر و استثماری مانند دولت و مالکیت خصوصی موافق هستند.
بهطور خاص، در آنارکوکمونیسم و آنارسندیکالیسم، ساختارهایی ایجاد میشود که در آن افراد بهطور مستقیم در فرآیندهای اجتماعی و اقتصادی مشارکت دارند، بدون اینکه تحت سلطهگر قرار بگیرند. این دقیقا همان چیزی است که ایگوئیستها در جستجوی آن هستند: آزادی از سلطه و بند اشباح جامعه.
در نهایت، ارتباط میان آنارکوایگوییسم و آنارکوکمونیسم و آنارسندیکالیسم در آزادی فردی و آزادی جمعی است. ایگوئیستها میتوانند با آنارکوکمونیسم و آنارسندیکالیسم ارتباط برقرار کنند، زیرا این دو فلسفه بهطور همزمان از آزادی فردی و آزادی جمعی پشتیبانی میکنند. اگرچه ایگوئیستها بیشتر بهطور فردی و مستقل به آزادی نگاه میکنند، اما در نهایت میفهمند که آزادی حقیقی فردی تنها در جامعهای بدون سلطه و استثمار ممکن است.
بنابراین، یک ایگوئیست میتواند همزمان با اصول آنارکوکمونیسم و آنارسندیکالیسم موافق باشد، چرا که این اصول از آزادی فردی و جمعی بدون سلطه و استثمار حمایت میکنند و به افراد این امکان را میدهند که در فضایی برابر و آزاد زندگی کنند.
«اما به این نکته دقت کنید»!.
هدف ما از نوشتن متن این نبود که حتما یک ایگوئیست،یا حتی دو نمود دیگر از آنارشیسم،باید چنین طرز تفکری داشته باشند و جوری آن را در آغوش گرفته که گسست آن با هزار انگشت شکن ممکن نباشد!.
چون گاهی هم ممکن است اصلا آزادی فردی، در “آنتی سوشال” بودن تعریف گردد.
اگر شما ببینید جامعه ای که در آن زندگی می کنید مملو از ارتجاع است و حتی افراد به ظاهر انقلابی جامعه غرق در جزم گرایی دگماتیسمی،لمپنیسم و بی ارادگی و فاقد پراتیک هستند،می توانید برای آنکه آزادی فردیتان خدشه دار نشود،از آن جامعه فاصله بگیرید.
این مورد حتی برای یک آنارکوکمونیست و آنارکو سندیکالیست هم صدق می کند، هیچ متفکر آنارشیست(در این دو زمینه)، و هیچ عقل سلیمی نگفته: “شما باید با هر نوع کنش اجتماعی همراهی کنید!”.
شاید مثلا در ایران حرکتی اتفاق بی افتد، که صرفا جای خامنه ای دیکتاتور را، با یک دیکتاتور شیعی و دینی دیگر،یا حتی فاشیست نژادی عوض کند. خب یک آنارشیست هیچ وقت از این دو حمایت نخواهد کرد زیرا می تواند نتیجه همان خامنه ای می شود و شاید هم بدتر.
تمام حرف من این است که:
۱. «نباید در قید و بند هیچ ایسم و ایستی باشیم»
۲.«بر اساس تضاد های ظاهری حکم مطلق به جدایی ندهیم»
۳.«در زمان مناسب،گزینه مناسب را انتخاب کنیم»
Rebellion(m.n)