فریادها همیشه بر سر برج‌هاست، نه بر خاکِ آنارشی


«فریادها همیشه بر سر برج‌هاست، نه بر خاکِ آنارشی»

اگر قرار باشد تاریخ را معیار قضاوت درباره نظام‌های اجتماعی قرار دهیم، شاید یکی از برجسته‌ترین شواهد به نفع آنارشیسم، فقدان شورش درونی علیه جوامع آنارشیستی باشد. در طول تاریخ، هرگاه دولتی از هر نوع خواه مذهبی، سرمایه‌دارانه، فاشیستی یا حتی سوسیالیستی اقتدارگرا در نقطه‌ای از جهان مستقر شده، دیر یا زود، بخش‌هایی از مردم همان جامعه علیه آن دولت به مخالفت برخاسته‌اند. این مخالفت‌ها نه فقط از بیرون، بلکه از دل خود ساختار قدرت سر برآورده‌اند؛ گواهی بر ناسازگاری بنیادین میان قدرت متمرکز و خواست انسانی برای آزادی.

در مقابل، تا جایی که اسناد تاریخی، جامعه‌شناسی سیاسی و تجربه‌های مستند نشان می‌دهند، هیچ مورد شناخته‌شده‌ای وجود ندارد که در یک جامعه با ساختار آنارشیستی، فرد یا گروهی به دلیل ستم ساختاری یا انحصار قدرت، علیه خود آن کمون یا سندیکا دست به شورش زده باشند. اگر نارضایتی‌ای هم وجود داشته،  به صورت طبیعی در چارچوب همان ساختار حل شده.

این واقعیت تاریخی، پرسشی بنیادین را پیش می‌کشد:

چرا در ساختارهای دولتی همواره اپوزیسیون از درون برمی‌خیزد، اما در ساختارهای آنارشیستی، نه؟

شاید پاسخ ساده‌تر از آن باشد که گمان می‌کنیم: قدرت، حتی وقتی با نیات خیر آغاز شود، میل به تمرکز، کنترل و انقیاد دارد؛ اما آزادی، تنها با آزادی بازتولید می‌شود.

Rebellion(m.n)