چکیده ای از اقتصاد سیاسی آنارکوکمونیسم

اقتصاد سیاسی آنارکوکمونیسم

«چکیده ای از اقتصاد سیاسی آنارکوکمونیسم»

وقتی از جامعه‌ای بدون دولت و بدون مالکیت خصوصی حرف می‌زنیم، عده ای از مردم بی‌اختیار به هرج‌ومرج، فقر، یا اتوپیای کودکانه فکر می‌کنند. اینکه کارخانه‌ها بی‌صاحب بمانند، نظم از هم بپاشد، یا مردم بدون اجبار هیچ کاری نکنند. اما آنارکوکمونیسم، اگر درست فهمیده شود، نه نفی نظم است، نه بی‌نیازی از سازمان‌یابی، بلکه بازآفرینی ریشه‌ای مفهوم جامعه است، آن هم از پایین، نه از بالا.

در قلب این نظریه ایده‌ای ساده اما رادیکال خوابیده: انسان‌ها می‌توانند آزاد باشند، بدون آنکه مجبور باشند دیگری را فرمان دهند.

کسی مثل کروپوتکین، که هم زیست‌شناس بود و هم انقلابی، این را از طبیعت آموخته بود.

او ماه‌ها در توندراهای سیبری زیست و آنچه دید را با “داروینیسم” در هم تنیده دانست؛به‌جای نبرد بی‌پایان میان گونه‌ها، همزیستی دید، شکار دسته‌جمعی، زاغ‌هایی که غذا را با دیگران تقسیم می‌کنند، و گله‌هایی که تنها با هماهنگی زنده می‌مانند. برداشت او از طبیعت، نه انکار فرگشت، بلکه دفاع از این بود که همکاری، شکل پیشرفته‌تری از رقابت است. از همین‌جا بود که فهمید اگر طبیعت بر اساس همیاری زنده می‌ماند، چرا جامعهٔ انسانی نتواند؟

در یک جامعه آنارکوکمونیستی، هیچ چیز “بی‌صاحب” نیست. بلکه همه‌چیز «مشترک» است، به معنای بی‌نظم یا رهاشده نیست، بلکه تحت کنترل مستقیم همان‌هایی که با آن سروکار دارند. کارگر یک کارخانه در چنین جامعه‌ای، دیگر نه دستمزدبگیر است، نه تحت فرمان سرمایه‌دار.

او به‌همراه دیگر اعضای کمون، در نشست‌های باز و منظم تصمیم می‌گیرد که چه چیزی تولید شود: با چه منابعی و برای چه کسانی.

نیازهای کمون‌های اطراف را هم از طریق شوراهای بین‌منطقه‌ای دریافت می‌کند و اگر کمبودی در کار باشد، با کمک شبکه توزیع بین‌کمونی، آن را جبران می‌کنند.

مثلا فرض کن مردی به نام کمال، که در یک کارگاه ابزارسازی در یک کمون جنوبی کار می‌کند، متوجه می‌شود که درخواست‌ها برای ابزار کشاورزی در چند ماه اخیر کم شده. در جلسات شورای تولید، این مسئله مطرح می‌شود. نه کسی اخراج می‌شود، نه نگران «سوددهی» کارخانه‌اند. بلکه بررسی می‌کنند که در کجا نیاز تازه‌ای هست: مدرسه‌ای در منطقهٔ شمالی کمون اعلام کرده که پروژه ساخت باغ آموزشی دارد

در همان جلسه، گروهی داوطلب می‌شوند با معمارهای محلی تماس بگیرند، طرح ابزارهای جدید را طراحی کنند، و یکی از گارگاه‌های نجاری نزدیک را وارد پروژه کنند. هیچ‌کس در این میان «رئیس» نیست، اما همه در جریان‌اند و در تصمیم‌گیری شریک. کمال، که روزگاری در دل اقتصاد دستمزدی مجبور بود اضافه‌کار کند تا قسط عقب‌مانده‌اش را بدهد، حالا با همان دست‌ها ابزار می‌سازد، اما نه برای جیب دیگران، بلکه برای تغذیه کودکان یک منطقه دیگر. رضایتی که از این پیوند حاصل می‌شود، چیزی نیست که در بازار بتوان یافت.

نقطهٔ مرکزی چنین نظمی، «اعتماد اجتماعی» است؛ اعتمادی که از دل ساختار می‌جوشد، نه از لا به لای قطرات پود گونه چرک آمیز پروپاگاندا.

هیچ نیروی پلیسی در کار نیست که تو را لمیده و فرسرده به کار وادارد

بلکه می‌دانی اگر امروز از ساختن نانی که نوبت توست شانه خالی کنی، فردا مدرسهٔ فرزندت بدون میز می‌ماند.

“اما این تهدید نیست؛ این فهم مشترک از وابستگی متقابل است این‌جا آزادی با مسئولیت آشتی داده شده، نه با سلطه.”

آنارکوکمونیسم خواهان لغو دولت نه به‌خاطر رؤیای شاعرانه بی‌قدرتی، بلکه چون باور دارد که دولت خود شکلی از مالکیت است: مالکیت بر قدرت تصمیم‌گیری. همانگونه که سرمایه‌دار از نیروی کار سود می‌برد، دولت نیز از انحصار قانون، مشروعیت می‌سازد.

بر خلاف سوسیالیسم اقتدارگرا که معتقد است دولت باید ابزار گذار باشد، آنارکوکمونیسم می‌گوید اگر آزادی را به‌تعویق بی اندازی، دیگر باز نخواهد گشت. تجربه انقلاب روسیه نشان داد که وقتی شوراها جای خود را به حزب دادند، کارگران دوباره به تبعیت برگشتند و همان بلشویک‌هایی که شعار “همه قدرت به شوراها” می‌دادند، پس از قدرت‌گیری شوراها را منحل کردند.

این نظریه در زمین نیز آزموده شده:

در اسپانیا، دههٔ ۳۰

وقتی دولت سقوط کرد و مردم خود ادارهٔ جامعه را به دست گرفتند هزاران کمون شکل گرفت و کارخانه‌ها/ حمل‌ونقل/مدارس/حتی بیمارستان‌ها توسط شوراهای محلی اداره شدند.

نه با خشونت و  فرمان و دشنه و شلاقِ جلاد چلاق و چوب! بل مفهومی به نام:”مشارکت مستقیم”.

حتی در دل جنگ داخلی، شبکه‌های اشتراکی توانستند نیازهای غذایی، درمانی، و آموزشی میلیون‌ها نفر را تأمین کنند. تجربه‌ای که اگر با خیانت و سرکوب بلشویکی_ استالینیستی و حمله فاشیست‌ها روبه‌رو نمی‌شد، شاید شکل دیگری به تاریخ می‌داد.

آنارکوکمونیسم، نه بازگشت به بدویت است، نه نفی فناوری یا پیچیدگی.

بلکه ساختن جامعه‌ای‌ست که در آن فناوری و داده و مهارت همه و همه در خدمت نیازهای انسانی است، نه انقیادی به موسوم به سود. تصمیم‌گیری در آن از طریق نشست‌های فدراتیو، ابزارهای برنامه‌ریزی آزاد، و سامانه‌های دیتا محور آزاد و باز انجام می‌شود.

شاید هنوز دور باشد، اما حتی در جهان امروز، جوانه‌هایی از این نظم نوین قابل رؤیت‌اند. از تعاونی‌های رادیکال در آمریکای لاتین، تا شبکه‌های کمک متقابل در دوران کرونا، تا تجربهٔ روژاوا در قلب خاورمیانه؛ جاهایی که مردم تصمیم گرفتند منتظر اصلاح از بالا نمانند و خود، سیاست را زندگی کنند.

آنارکوکمونیسم وعدهٔ بهشت نمی‌دهد. اما می‌گوید جهانی که در آن انسان کار کند بدون آنکه به ابزار تبدیل شود، تولید کند بدون آنکه سود را بجود، و تصمیم بگیرد بدون آنکه فرمان بگیرد، نه خیالی محال است، نه امری آینده‌نگر؛ بلکه روندی ممکن و انسانی است، اگر بخواهیم.

همانطور که کروپوتکین می‌نویسد:

«آینده از آن کسانی‌ست که می‌توانند امروز را سازمان دهند، نه آنان که آن را به فردا می‌سپارند».

زنده باد کمونیسم آنارشیستی

نابود باد دین و سرمایه داری

Rebellion(m.n)