جوزیا وارن، نخستین آنارشیست فردگرا در تاریخ ایالات متحده و بلواقع لیبرتارین ارتدوکس و عاری از تحریف، نه فقط یک نظریهپرداز جسور، بلکه یک کنشگر تجربهگرا بود؛ مردی که نه در کافههای روشنفکری، بلکه در دل کمونها و فروشگاههای آزمایشی ایدههایش را از جنس خاک و زندگی ساخت.
و شاید همین مورد او را از بسیاری از مدعیان مدل های مختلف اقتصادی تمییز دهد.
او در دل قرن نوزدهم، زمانی که کلیسا، دولت و سرمایهداری دست در دست هم داشتند تا فرد را به تابع مطیعی از نظمهای بیرونی بدل کنند، پرچم آزادی مطلق فردی را برافراشت. آزادیای که نه در شعارهای میهنپرستانه یا قانون اساسی آمریکا، بلکه در زیستن بیواسطهی انسان با انسان، و کار در برابر کار معنا پیدا میکرد.
فلسفهی وارن بر دو اصل استوار بود: نخست، «حاکمیت فرد»؛ یعنی اینکه هر انسان باید صاحب تام و تمامِ بدن و وقت، نیروی کار و تصمیمهای خود باشد. خدا و دولت و جمع و هیچکس نباید اختیار را از دستان او برباید.
دوم، اصل «هزینه، حد قیمت است»؛ به این معنا که بهای هر کالا یا خدمت، باید به اندازهی هزینهی واقعی تولیدش باشد، نه بر پایهی حرص بازار، احتکار، یا میل سرمایهدار به سود بیشتر.
این اصل ساده اما انقلابی، اقتصاد را از قید استثمار آزاد میکرد و بازار را به میدان انصاف بدل میساخت.
وارن در ابتدا با شور و شوق وارد پروژهی «نیو هارمونی» شد یک جامعهی سوسیالیستی که توسط رابرت اوئن بنا شده بود. اما خیلی زود دریافت که سوسیالیسمی که تفاوتهای فردی را نادیده بگیرد و آزادی را قربانی نظم جمعی کند، چیزی جز یک دیکتاتوری تازه نیست. تجربهی تلخ او در نیو هارمونی باعث شد تا بهجای نفی بازار یا فرد، بهدنبال نسخهای از جامعه باشد که در آن هم آزادیِ کامل حفظ شود، و هم عدالت برقرار گرددبینیاز از دولت، مذهب یا سرمایهدار.
در سال ۱۸۲۷، نخستین گام عملی را برداشت: «فروشگاه زمان» را در سینسیناتی افتتاح کرد
در این فروشگاه، مشتریها با ساعت کار خود خرید میکردند هر کالا بهاندازهی زمانی که برای ساختنش صرف شده بود قیمتگذاری میشد و بهجای سود، تنها هزینهی واقعی در نظر گرفته میشد.
اگر کفشی سه ساعت زمان برای تولید میبرد، قیمتش هم دقیقا سه ساعت از وقت خریدار بود. نه بیشتر
این فروشگاه کوچک و آرام، تنها دو سال دوام آورد، اما برای وارن، یک موفقیت کامل بود. او با لبخند بستهاش، زیرا هدفش نه تجارت که اثبات یک اصل بود: بازار میتواند بدون استثمار عمل کند، اگر بر پایهی انصاف و داوطلبی باشد.
چند سال بعد، در لانگآیلند نیویورک، او به همراه فیلسوف آزادیخواه، استفن پیرل اندروز، کمونی کوچک اما افسانهای بنا نهاد: «مدلسویل» یا «زمان نوین». جامعهای بدون دولت، بدون پلیس، بدون مالیات، بدون دادگاه. همهچیز بر اساس داوطلبی و احترام به مالکیت شخصی مبتنی بر کار پیش میرفت و هرکس خانهاش را میساخت، زمینش را کشت میداد، و با دیگران مبادله میکرد اما نه با پولهای آغشته به بهره و انباشت، بلکه با رسیدهای کاری و ارز زمان.
جذابترین نکته این بود که مدلسویل، بدون هیچ قدرت متمرکزی، بدون نیروی انتظامی یا قوانین تحمیلی، چندین سال به شکلی صلحآمیز دوام آورد. جرمی رخ نداد، فقیری از گرسنگی نمرد، و کسی از دیگری دزدی نکرد. حدود ۹۰ نفر در آن زندگی میکردند و تجربه ای بی نظیر از جامعه ای بدون سلطه را می چشیدند.
اما این آرمانشهر هم عمر جاودانه نداشت.
در دههی ۱۸۶۰، با آغاز جنگ داخلی، رشد دولتگرایی، و فشارهای فرهنگی از بیرون، کمون بهتدریج تحلیل رفت. خود وارن نیز آدمی نبود که علاقهای به توسعهی ساختارهای پایدار یا جذب جمعیت گستردهتر داشته باشد. در واقع، فردگرایی ریشهدار او، باعث میشد بهجای تبلیغ و تکرار فقط به ساختن، آزمودن، و بعد رها کردن بسنده کند.
با این حال، مدلسویل و فروشگاه زمان، نمونههایی زنده از این حقیقت بودند که انسانها میتوانند بدون زور و بدون ارباب، بدون مالک و بدون حکومت، با هم زندگی کنند
اگر که اصول رابطهشان بر پایهی احترام، انصاف، و آزادی فردی باشد. وارن در جهانی زندگی میکرد که هنوز برق اختراع نشده بود، اما افقهایی از آزادی را روشن کرد که حتی امروز، در عصر پلتفرمها و کلانسرمایهداری، هنوز از دسترس بسیاری دور است.
او بیش از آنکه فیلسوف باشد، یک آزمایشگر بزرگ بود؛ کسی که بهجای نوشتن کتابهای قطور، جامعههایی ساخت که میتوان در آنها نفس کشید، زندگی کرد، و شاید برای لحظهای کوتاه، انسان آزاد بود.
Rebellion(m.n)