سه ستون بردگی: دین، سرمایه‌داری و دولت | بازخوانی اندیشه‌های اریکو مالاتستا

اریکو مالاتستا

🖤 «انسان تا وقتی از نظر اقتصادی برده است، از نظر فکری نیز برده خواهد ماند.»
اریکو مالاتستا

ابتدا می خواهم این سوال را مطرح کنم: مالاتستا کیست و چرا هنوز مهم است؟

اریکو مالاتستا (1873–1932)، انقلابی ایتالیایی و از مهم‌ترین نظریه‌پردازان آنارشیسم، زندگی‌اش را در زندان، تبعید، شورش و نوشتن سپری کرد. او برخلاف بسیاری از سوسیالیست‌ها که به اصلاحات تدریجی دل بسته بودند، به‌وضوح می‌گفت:

«نمی‌توان سلطه را با ابزار سلطه از بین برد.»

برای مالاتستا، سرمایه‌داری، دین، و دولت سه بازوی یک سازوکار بزرگ برای بردگی انسان بودند
ویروس هایی نه مجزا، بلکه در همکاری کامل.

ابتدا از سرمایه‌داری شروع کنیم…عذر میخوام: ساختار قانونی دزدی:)

مالاتستا سرمایه‌داری را نه صرفا ناعادلانه، بلکه غیراخلاقی و غیربشری می‌دانست. به باور او در این نظام اکثریت مردم کار می‌کنند، اما اقلیت کوچکی که ابزار تولید (زمین، کارخانه، ماشین‌آلات…) را در اختیار دارند، تمام سود را می‌برند.

او در مقاله‌ی معروف Property (1891) می‌نویسد:
«کارگر چیزی تولید می‌کند که متعلق به او نیست. سرمایه‌دار چیزی می‌گیرد که خودش تولید نکرده. این دزدی است، اما قانونی‌اش کرده‌اند.»

این ساختار به کمک دولت پابرجاست؛ چرا که بدون پلیس و  ارتش و  دادگاه و قانون، هیچ سرمایه‌داری نمی‌تواند مالک کارخانه‌ها و زمین‌هایی باشد که میلیون‌ها نفر برای زنده ماندن به آن‌ها نیاز دارند.

مالاتستا عمیقا به نقش نابرابری ساختاری در تولید آگاهی طبقاتی باور داشت. او میدید که چطور سرمایه‌داری، انسان را نه فقط از محصول کارش بلکه از انسانیتش جدا می‌کند. انسان به ابزار تبدیل می‌شود  صرفاً یک “دستگاه تولید سود”.

وی  دین دا توجیه‌گر رنج و بردگی می دانست!
مالاتستا دین را به‌شکل نهادینش یعنی مسجد، کلیسا، روحانیت، گشت ارشاد و در کل ایدئولوژی مذهبی رسمی  شدیدا نقد می‌کرد. دین در نگاه او شریک جرم سرمایه‌داری و دولت بود؛ ابزاری برای قانع کردن مردم به اطاعت.

او در مقاله‌ی Religion and the Clergy می‌نویسد:

«دین به انسان می‌گوید: رنج بکش، چون پاداش تو در جهان دیگر است. این یعنی تأیید رنج، نه تسلی دادن به آن.»

در اصل، مالاتستا میدید که دین چگونه مفاهیمی مثل “قضا و قدر”، “آزمایش الهی”، یا “پاداش اخروی” را به‌کار می‌گیرد تا انسان از مبارزه برای دگرگونی دنیای واقعی صرف‌نظر کند. او این را نه تصادفی، بلکه ابزار سازمان‌یافته‌ی سرکوب آگاهی اجتماعی می‌دانست.

جایی دیگر می‌نویسد:

«هر جا که یک سلطه‌گر بوده، یک خدا هم در کنار او ایستاده.»
Thoughts on Religion, 1904

و دولت هم به زعم او بازوی ساختار سلطه بود.
برای مالاتستا، دولت نه ضامن نظم، بلکه ضامن نابرابری و حفظ وضع موجود بود. بنابر طرز تفکر او:
«دولت همیشه طرف ثروتمندان را گرفته، چون اساسش همین است. دولت یعنی ابزار سازمان‌یافته برای زور گفتن.»
Anarchy, 1891

او تفاوت قائل می‌شد میان «جامعه» (شبکه‌ی طبیعی زندگی انسانی) و «دولت» (نهاد اقتدارگرای متمرکز). در نگاه او، دولت فقط در خدمت حفظ منافع اقلیت است  چه در نظام سرمایه‌داری، چه در نظام سوسیالیستی اقتدارگرا (مثل شوروی).

حال راه رهایی از این مثلث سلطه چیست؟
مالاتستا با صراحت می‌گفت:
«اصلاحات کافی نیستند. باید ساختارها را از ریشه زد.»

او به خودگردانی، تعاون آزادانه، مالکیت اشتراکی ابزار تولید و آموزش رهایی‌بخش گرایش داشت.
باز سازماندهی از پایین به بالا، و با خیزش خودجوش مردم برای بازسازی جامعه بدون دولت و  خدا و ارباب.

Rebellion(m.n)

Fediverse Reactions