نوار غزّه دُچار قحطی شده است؛ مَرزها را فوری باز کُنید!
برگردان به زبان فارسی: هاسّه-نیما گُلکار
یادداشت مترجم: تویوُ یوکالّا (متولد ۱۹۷۸ میلادی) روزنامه نگار سوئدی، نویسنده و سَردبیر سابق نشریه ی سندیکالیستی «کارگران» می باشد و در طول چند دَهه ی اخیر تا به امروز در جنبش های سیاسی-اجتماعیِ کارگری، زیست مُحیطی و حقوق حیوانات فعالیّت داشته است.
By Toivo Jokkala: GAZA IS BEING STARVED, OPEN THE BORDER NOW
اینکه کُشتار و قحطی جمعیِ مداومِ رژیم اسرائیل در غزّه هنوز در بسیاری از جاها با «امّا فراموش نکنید ۷ اکتبر – باید به یاد داشته باشیم چه کسانی همه اینها را آغاز کردند!» مُواجه میشود، مرا به این فکر وامیدارد که آیا هیچکدام از بینشهای تاریخیِ مربوط به پویایی نَسلکُشی و کُشتار جمعی در ذِهن فردِ مقابل جای گرفته است یا نه – یا اینکه آیا فرد در نوعی تصوّرات تیره و تار از قُربانی ایدهآل گرفتار مانده است؟
من فِعلن تمامی مسئلهی اینکه ۷ اکتبر نقطهی آغاز خشونتها و تجاوزها در منطقه نبوده را کنار میگذارم، و به جای آن، دو نمونه ی تاریخی کاملاً متفاوت را در نظر میگیرم: نسلکشی أرامنه توسط تورکان جوان در سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ و نسلکشی رژیم پُل پوت در کامبوج بین ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹میلادی.
هر دوی این موارد – که در میان اقدامات مُشابه تاریخی، تنها نیستند – در مرحله های آغازینشان تا حّد زیادی بهعنوان تنبیهِ جمعیِ مُوَجّه برای اقدامات خشونتبار گروههائی از «سوی دیگر» توجیه شدند. حتی در این موارد نیز اقدامات خشونتبار صِرفن ساختگی نبودند – تمام ساختار نژادپرستی و سَرزنش جمعی که متوجه «گروه مخالف» و شمار زیادی از غیرنظامیان بود، البته بر پایه ی خیال بَنا شده بود، اما این رژیمها به اَعمال خشونتآمیز گروههای مُرتبط با طرف مقابل که واقعن رُخ داده بودند، استناد میکردند.
زمانی که امپراتوری عُثمانی و تِزارهای روسیّه هر کدام از جانب خود وارد جنگ جهانی اوّل شدند، شُمار زیادی از أرامنه – حدود ۱۵۰ هزار نفر – بهعنوان داوطلب به طرف روسیه پیوستند. بیشتر آنها ارامنهای بودند که پیش تر، تابع تزار بودند – ارامنه عثمانی، بهدُرستی، بیشتر نگران پیامدهای جنگ بودند – اما بهتدریج برخی از ارامنه عثمانی نیز که فرار کرده بودند، به طرف روسیه پیوستند، و برای تورکان جوان آسان بود که به عملیات نظامی واقعی اشاره کنند و کل جمعیت ارمنی را بهعنوان ستون پنجم معرفی نمایند. خشونتی که گروههای ارمنی در آن مشارکت داشتند، به خودی خود ساختگی نبود – و در میانه ی جنگ، آسان بود که آن را با خشونت طرفِ خود مُقایسه نکرد – اما ادامه ی رَوَند، از منطق خاصّ نَسلکُشی پیروی کرد که صدها هزار ارمنی قتلعام شدند.
رژیم پُل پوت و خِمِرهای سُرخ در کامبوج (که در آن دوره به « کامپوچیا دموکراتیک» تغییر نام داد) بین سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹، یکی از خونینترین رژیمهای تاریخ جهان، پس از دیکتاتوری نظامی “لون نول” به قُدرت رسید. خودِ رژیم لون نول بسیار خشونتآمیز بود و علاوه بر آن، مورد حمایت آمریکا و ویتنام جنوبی قرار گرفت که در چارچوب جنگ هندوچین در کامبوج مُداخله نظامی کردند. از نخستین قربانیان خشونت مرگبار رژیم جدید پُل پوت، تمامِ کسانی بودند که به نوعی با رژیم خونآلود پیشین ارتباط داشتند. پُل پوت حتّا در برخی محافل، شُهرت (اغلب کوتاهمدت) بینالمللی کسب کرد که گوئی «پاکسازی اجتنابناپذیری» را از رژیم پیشین آغاز کرده است. سپس، اوضاع تقریباً بهطرز غیرقابل تصوّری تشدید گردید. تعداد قربانیان مرگ اِحتمالن در مورد خود خِمِرهای إتنیکی (قومی) نیز به رقمهای هفترقمی رسید، اما از نظر نسبت جمعیتیِ کُشتهشدگان، اقلیتهای إتنیکی بهمراتب بیشتر آسیب دیدند؛ در مورد ویتنامیهای کامبوجی، تا آستانه نسلکشی کامل (تقریباً ۱۵٪ از خمرهای روستائی کُشته شدند، ۲۵٪ از شهرنشینان، و ۹۹٪ از ویتنامیهای إتنیکی). این اقلیّتها بودند که در گفتمان ملیگرایانه، بهراحتی بهعنوان عناصر دُشمنِ نامطلوب مُعرفی میشدند («اگر ویتنامیها نبودند، کشور ما سالها درگیر خشونت نمیشد»).
هدف من از این مثالها این نیست که اِدّعا کُنم اقدامات خشونتآمیز گروههائی که با «سوی دیگر» ارتباط داشتند – و به آنها از سوی رژیمهایِ مُتهم به نَسلکُشی و کُشتارِ جمعی إستناد میشُد – ساختگی بودند؛ هرچند که آنها تنها اِعمال کننده ی خشونت در این مناطق به شمار نمی آمدند، امّا کاملن واقعی بودند. و چون دقیقن شناختهشده و غیرقابل اِنکار بودند، توانستند نقشِ خود را در زنجیره ی تنبیه جمعی و اِنسانزدائی از طرف مقابل ایفا کنند.
هدف من همچنین این نیست که بگویم این رویدادهای تاریخی با یکدیگر بهراحتی قابل مقایسهاند – چه از نظر انگیزهها، پویایی ژئوپولیتیکی، ساختارهای جنایتکاران یا ماهیّت اِعمال قُدرت. من آنها را فقط در یک نُقطه ی خاص با هم مقایسه میکنم: این که قربانیان خشونتِ گُسترده ی رژیم، دستکم در مراحل ابتدائی، با خشونت واقعی گروههائی از «سویِ خودشان» مرتبط جلوه داده شده بودند.
و در نهایت، هدف من البته این هم نیست که بگویم این واقعیّتها به هر شکلی از شدّتِ خشونتهای مرگبار و نسلکشیهای رژیمها میکاهند. بلکه، برعکس، آنها تقریبَن بهعنوان شرطی ضروری برای این هستند که رژیم بتواند کاملن مهار گُسیخته عَمل کُنَد – و از راهِ ایجادِ هراس و نِفرت جمعی، پُشتیبانی مردمیِ لازم را از میانِ خودیها برای کُشتار جمعیاش فراهم سازد.