به مناسبت ایامِ هلاکت محمد ابن عبدالله و حسن ابن علی به دست حرمسراشون

به مناسبت ایامِ هلاکت محمد ابن عبدالله و حسن ابن علی به دست حرمسراشون

نه پیغمبر، که دکّان‌دار صحراست

به کف شمشیر و بر لب ذکر تقواست

بهشتش حور و قصر و شیر و خرماست

ولی خون در قدح، مأوایِ دنیاست

زنی را داد طفلی خردسال است

که شرمش بر سر تاریخ، وبال است

به نام دین، زمین‌ها را ستاندست

دهاقین هم،به زنجیرش فشاندست

دگر فرزند او با اشک و تزویر

به بازار بلا آورده تأثیر

چو زهدش پوششی بر نان ظلمت

و گریه؟، راهزنی از جان ملت

یکی با خون، یکی با اشک بازی

یکی شمشیر، آن‌ یکی با جا نمازی

ولی هر دو چو دزدان و رهازین

به جای مهر، تیغی در کَفاخین

ز گورستانشان ننگ و فضاحی

به همسر هم خراب و ضجه زاری

ولیکن حاصل هر دو ریا شد

یکی فقدان، یکی مرگِ بقا شد

Rebellion(m.n)