یک کنسرت و چند ماجرا


همایون شجریان اعلام کرده بود که در میدان آزادی کنسرت رایگان عمومی می‌گذارد.
وقتی قرار بود بشود،
بسیاری معتقد بودند که پروژه جمهوری اسلامی است.
هواداران تندرو حکومت اما اعتقاد داشتند که خیر!
بهانه ای برای شورش است.
گردهم آمدنی که در یک جامعه دیگر می توانست بهانه ای برای همبستگی و انسجام شود و سرمایه فرهنگی که می توانست افراد را بر حول خودش جمع کند،در ایران گویا تاثیری معکوس داشت و بر افتراق و جدایی بیشتری دامن می‌زد.
حالا که کنسرت لغو شده است اما افراد برسر اعتراض به لغو کنندگان کنسرت دچار همدلی و همبستگی شده اند و به حکومت معترض اند و تندرو ها نیز جبهه مقابل را گرفته اند .
من نام این پدیده را شکلی از فرهنگ(انسجام منفی)‌میگذارم.به این معنا که افراد یک جامعه در امور سلبی و انهدامی و درتضاد و صف بندی در مقابل دیگری با یکدیگر همدل تر می شوند تا در مواقعی که پدیده ای ایجابی در سطح جامعه در جریان است.
اما چرا؟
دلایل اش چیست؟

مساله این است؛ربنای ما یا آن ها:

دو حکومت پیشین و فعلی، هم پهلوی و هم جمهوری اسلامی به عنوان دو دولت مدرن دریافتند که تبلیغات و کنترل کردن فرهنگ عمومی در حکمرانی تاثیر قابل توجهی دارد.
بنابراین در کنار محدود سازی های گسترده،آن بخش از سرمایه فرهنگی و اجتماعی نمادین را که با هویت شان و سیاست های عمومی شان جور در می آمد را تصاحب کردند و آنچه مانده بود را به خاکروبه افکندند.
پس آنچه باقی مانده بود و تجویز می‌شد فرهنگ دولتی به حساب می آمد و آن چیزی که به دور افکنده بودند فرهنگ نمادین بخش طرد شده جامعه شمرده می‌شد.
در دوره ی پهلوی پدیده ی آخوند درباری یا مرجع شیعه بی عمل و وابسته به دستگاه سلطنت اگر در منبرش نوحه ای می خواند یا خطبه ای میگفت که اتفاقا نوحه یا خطبه ای رایج نیز بود،آخوند های بازار و بخش مذهبی تر جامعه به شکل عامدانه آن شکل و محتوا عبادی را در منبر تحریم می‌کردند.می توان متصور بود که این یکی از عالی ترین اشکال جا افتادن فرهنگ تضاد بین دولت و جامعه است. در این دیدگاه آن چیزی که در نزد اهالی دربار نقل و گرامی شمرده می‌شد حتما امری شرک آلود بود و بخشی از جامعه نیز آن را طرد می‌کرد.این پدیده نشان می دهد که این مال خود و دیگری کردن نه صرفا پدیده ای دولتی،بلکه در ادامه، به پدیده ای جاری در سطح جامعه و امری دو طرفه تبدیل شد و دیگر تنها از سوی دولت اعمال نمی گردید.
البته گاهی جامعه بر سر نماد های فرهنگی و سرمایه فرهنگی نمادین اش چانه می زد و آن ها را به سادگی واگذار نمیکرد.
مثال هایی مانند موارد: سرود یار دبستانی،سرود ای ایران و ربنا شجریان و برخی از اشعار اخوان ثالث از این دسته اند.
جمهوری اسلامی یک بار این محصولات فرهنگی را طرد کرد و بار دیگر، زمانی که قصد بازپس گیری آن ها و افزودن اش به فرهنگ هویتی خودش را داشت با مقاومت بخشی از جامعه مواجه شد.
و بخش طرد شده جامعه که فرهنگ هویتی خودش را برساخته بود حاضر نشد که این بخشی از سرمایه فرهنگی اش را واگذار کند.
حال در وضعیتی که شجریان تصمیم گرفته بود مرغ سحر را با مجوز دولتی بخواند افکار عمومی او را به خیانت متهم می‌کرد چرا که محتوا و تجربه ای را که اساسا گویا در ضدیت با دولت ساخته شده بود را تسلیم اجازه و هویت دولتی و کارکرد های مدنظر جمهوری اسلامی می‌کرد.
در آن صورت این عنصر فرهنگی انسجام بخش دیگر جامعه را متحد نمی کرد و در عوض اذهانی که وضعیت بستر فرهنگی را وضعیت ستیز با نیروهای بالا دستی در نظر می گیرند، برعلیه این اتفاق متحد شدند و نوعی انسجام در ضدیت یا همان انسجام سلبی را برساختند.

مهمانی پدر سالار و یک آرزوی محال برای انسجام ایجابی:

در فیلم پدر سالار مادر خانواده و همسر پدر سالار به عنوان نیروی تسهیلگر در بین پدر مستبد و فرزندان نقش آفرینی می‌کند.یا حداقل تلاش می‌کند تا تنش ها و تندی ها را به حداقل برساند.
او صاحب تخیل و میلی در جهت همبستگی ایجابی است.به همین دلیل در وضعیتی که تضادها و درگیری ها پررنگ اند به نیت ایجاد آشتی و انسجام، مهمانی را برگزار می‌کند که در نهایت به واسطه حاضر نشدن فرزندان و خشم و کنترل گری پدر مهمانی برهم می ریزد و ظرف های شکسته شده توسط پدرسالار تجلی بیرونی این برهم ریختن و فروریختن مهمانی و وضعیت تخیل شده هستند.

در وضعیتی که کنشگران بستر را صحنه ای برای ستیز و نه مبادله درک کرده باشند و همواره نادیده گرفته شوند،سرکوب شوند و مورد غارت قرار بگیرند.ایجاد انسجام ایجابی ممکن نیست و خیال باهم ساختن راه به جایی نمی برد و یک تخیل تراژیک باقی می ماند.
اما از طرفی شکل انسجام سلبی نیز نمی تواند پاسخگو تمامی نیازهای نهادی،فرهنگی و کارکردی جامعه باشد.
انسجام منفی همان طور که ذکر شد عمدتا در جهت ستیز و انهدام است و کم تر در زمانه ساختن به کار می آید.

برای باهم ساختن، به اعتماد اجتماعی و سیاسی بلند مدت و انباشت مادی و فرهنگی و ظرفیت سهیم شدن احتیاج است.
ویژگی هایی که در شکل انسجام منفی کمیاب اند و معمولا هویت هایی که در زمانه جنگ ساخته می شوند کم تر به کار زمانه صلح و ایجاد کردن می آیند.و احتیاج به باز تعریف شدن دارند.
برای آن که بتوان از انسجام سلبی عبور کرد در ابتدا افراد و گروه ها در هویت و نیازهایشان لازم است که به رسمیت شناخته شوند.و ساختار چنان دارای انعطاف تعریف شود که بتواند پویایی های زیادی را در خود جای دهد.
تنها در این صورت است که مرزهای به تملک گرفتن سرمایه های فرهنگی نمادین سست می شوند و می توان امیدوار بود که کارکرد انسجام بخشی ایجابی خود را بازیابند.

امضا: هیچی

,