شعر: مهسای انقلاب

شعر: مهسای انقلاب

ای دختری که جان تو شد خونِ انقلاب

نامت سرودِ خشم شد و خُنیایِ آفُتاب

در چشم تو بهارِ جهان غرق شد به خون

از آه تو، ترک خورده بنیادِ هر عذاب

مهسا، به سنگفرشِ خیابان قسم که باز

قد می‌کشد ز خاک تو صد لاله‌ و شهاب

دیگر نه تاج و تخت، نه مسجد، نه مرگ و بند

چیزی نماند جز صدایی و شورِ بی‌حجاب

ای نام تو ترانه‌ی آزادی بشر

گیسو به قلب ها زده ای،مهسای انقلاب🏴

Rebellion(m.n)