سارینا اسماعیل‌زاده؛ دختری که خونش به فریاد بدل شد

سارینا اسماعیل‌زاده؛ دختری که خونش به فریاد بدل شد

شانزده سال بیشتر نداشت.

اما در نگاهش، قرنی از تاریخِ سرکوب و آرزوی آزادی موج می‌زد.

او نه فقط دختری از مهرشهر کرج، که روحی بود تبعیدی در میهن خویش؛ کودکی که زودتر از موعد بالغ شد، چون جهان بر شانه‌هایش بار حقیقت گذاشته بود.

وقتی گفت: «نوجوان ایرانی دیگر نوجوان ۲۰ سال پیش نیست؛از اوضاع جهان باخبر است و از خودش می‌پرسد چه چیزی کمتر از نوجوان آمریکایی دارد تا دغدغه‌هایشان اینقدر متفاوت باشد»، در واقع مرز میان گذشته و آینده را ترسیم کرد. این سخنان نه یک جمله، بلکه اعلامیه‌ی تولد نسلی تازه بود؛ نسلی که آینه را شکست و خود را در چشمان جهان دید.

قیام ژینا، بیداری روز افزون سارینا

سپس روزی رسید که مهسا ژینا امینی، در خیابانی دیگر افتاد و خاک ایران از خونش سرخ شد. از دل آن مرگ، شعاری برخاست: «#زن_زندگی_آزادی».

و سارینا، همچون برگ پر جنب و جوشی در طوفان، به این فریاد پیوست. خیابان‌ها او را بلعیدند، و او نیز در برابر دیوارهای آهنین، صدایش را پرتاب کرد.

اما باتوم‌ها باریدند….

آنها با باتوم بر سرش کوبیدند. زندگی یک دختر شانزده‌ساله را شکستند تا نظم پوسیده‌شان پابرجا بماند.

نطفه ناپاک حکومت خواست حقیقت را دفن کند، پس دروغ «خودکشی» را بر لب آورد.

اما پزشکی قانونی در سکوتِ سردِ خود، پرده را درید: شکستگی‌ها، ضربه‌ها، شوک. این مرگ، نه سقوط، بلکه قتل بود؛ قتلی سیاسی، قتلی از ترس آزادی.

سارینا،این استعاره‌ای از آزادی،کشته شد چون زن بود، چون جوان بود، چون زندگی می‌خواست و آزادی

چهار واژه، چهار زخم بر پیکره‌ی استبداد.

او به جسمی محدود نبود؛ هر ضربه بر سرش، جرقه‌ای بود که بر دل هزاران جوان افتاد. او به نماد یک قیام بدل شد، همانگونه که ژینا آغازش بود.

سارینا اکنون در کوچه‌ها و دیوارها زنده است.

در فریاد زنانی که روسری‌ها را آتش زدند.

در چشمان پسری که سنگی به سوی خودروی سرکوب پرتاب می‌کند.

در هر دیواری که با خون نوشته شد: «#زن_زندگی_آزادی».

او جاودان است،مادامی که نسیم دل انگیز پاییز،تابستان سوزان و تهوع آور آخوند و ملا را در هم شکند.

نسیمی که برای سارینا های زیادی  با حنجره زخمی خویشتن  می خوانَد:

«دیگر پرچمی نیست جز موهای تو که در باد رها شده….»

سارینا شکست نخورد.

جسمش فروریخت، اما حقیقتش از میان ویدیوها، نوشته‌ها، و آخرین جمله‌هایش، به جا ماند.

او با خونش امضا کرد که آینده‌ای بدون ترس ممکن است.

و اگر امروز فراموش کنیم، اگر سکوت کنیم، او را دو بار کشته‌ایم.

اما اگر تکرارش کنیم، اگر راهش را ادامه دهیم، او جاودانه خواهد بود.

سارینا اسماعیل‌زاده، نه تنها نامی در دفتر قربانیان، بلکه انفجار نسلی‌ست علیه فراموشی.

🖤 #سارینا_اسماعیل_زاده

Rebellion(m.n)