نوجوانان بلوچ در شیراز: کار، خیابان و گذران زندگی

نوجوانان بلوچ در شیراز: کار، خیابان و گذران زندگی

نوجوانان بلوچ که در فصل‌های تابستان و پاییز از بلوچستان به شیراز می‌آیند، بیشتر در نقش کارگران یدی و باربران ظاهر می‌شوند. در طول هفته، این نوجوانان عمدتاً در جایگاه ارائه‌دهندگان خدمات دیده می‌شوند؛ اما در روزهای جمعه و ساعات خلوت، بسیاری از مناطق توریستی‌شده شهر را در اختیار خود می‌گیرند. آوازهای بلوچی می‌خوانند، در خیابان‌ها گردش می‌کنند و به تفریح می‌پردازند، یا به شکل گروهی مشروبی تهیه کرده و در گوشه و کنار شهر، و حتی در تپه‌های مشرف به جاده می‌نشینند و مشروب می‌نوشند.

این نوجوانان، گاه بر پشت شهر شیراز و محلات اعیان‌نشین آن سوار می‌شوند و با واکنش طردآمیز اهالی متمول و بخشی از گردشگران مواجه می‌شوند؛ همانند اسبی که مایل است از دست سوار خود خلاص شود. زندگی این کودک‌کارگران بلوچ عمدتاً در کوچه‌های تنگ محلات قدیمی و نزدیک بازار جریان دارد؛ آن‌ها در مهمان‌خانه‌هایی ارزان‌قیمت یا خانه‌های اشتراکی سکونت می‌کنند.

آنچه سوخت و توان سرپا ماندن شهر پرزرق و برق شیراز و بازارهای رنگین آن را تأمین می‌کند، جان و بدن همین نوجوانان است؛ نوجوانانی که هر روز، به شکلی توقف‌ناپذیر، مورد غارت قرار می‌گیرند. کار به عنوان باربر و زیر گاری، شغلی پر از فرسودگی و فاقد افق و آینده است. تنها آینده‌ای که می‌توان برای آنان متصور بود، فرسوده شدن جان و جوانی‌شان زیر چرخ‌های گاری‌ها و در حمل جعبه‌های خوراکی بی‌شمار رستوران‌های شیراز است. درآمد این نوجوانان مستقیماً به بلوچستان و به مناطقی فرستاده می‌شود که دسترسی به آب، درمان و شغل ممکن نیست، تا اعضای خانواده، به ویژه زنان، تأمین شوند.

در روزهای تعطیل، این نوجوانان با شوق و ذوق کودکانه به فتح محیط‌های شهری می‌پردازند؛ از دیوارهای سعدیه بالا می‌روند و وارد فضاها می‌شوند و ماموران، کمی با تساهل و کمی با ناتوانی، از ورودشان جلوگیری می‌کنند. اطراف ارگ و گذرهای عمدتاً توریستی را در اختیار می‌گیرند و با یکدیگر به کری‌خوانی و کل‌کل‌هایی کوتاه‌مدت می‌پردازند. در همین فضا، معاملات داروهای روان‌گردان، حشیش، انگشتر و تسبیح میان خود انجام می‌شود.

آن دسته از نوجوانانی که تازه وارد شهر شده‌اند، به دلیل عدم تسلط کامل به زبان فارسی، برای خرید از مغازه‌ها با اشاره عمل می‌کنند. ویژگی‌های بارز آنان نه لباس‌های بلوچی سفید و آبی رنگ و تمیز، که نوعی لباس سنتی پلوخوری محسوب می‌شود، بلکه شلوارهای پاچه‌گشاد و دم‌پا تنگی است که غالباً در محیط کار و زندگی روزمره بر تن دارند. همچنین، بیشتر آن‌ها دارای چشمانی درشت، درخشان و کشیده و موهایی پرحجم هستند.

غذاهای روزهای تعطیل و وقت بزم و استراحت این نوجوانان عمدتاً شامل پلوی بلوچی، عدس‌پلو و سمبوسه‌های ارزان‌قیمت با طعم تند و قیمت‌هایی از بیست هزار تومان تا هفتاد و پنج هزار تومان است، یا نان و مقداری کالباس ارزان‌قیمت. خرید نوشیدنی‌های الکلی، اعتماد به نفس و لاف‌زدن را تقویت می‌کند و نوجوانان خود را کارکشته و ماهر نشان می‌دهند، با این امید که از کیفیت نوشیدنی کاسته نشود و بتوانند از آن لذت ببرند. عمدتاً مصرف تخمه همراه با نوشیدن‌های الکلی، بخش مهمی از سرگرمی‌های آنان را تشکیل می‌دهد.

یکی از بخش‌های جالب مطالعه زندگی اجتماعی این نوجوانان، بررسی روابط عاطفی و جنسی آن‌ها است. به عنوان یک مشاهده‌گر زن، در نخستین مواجهه، چند نفر از نوجوانان صراحتاً پیشنهاد فروش رابطه جنسی ارائه دادند؛ احتمالا به این دلیل که حضور من را در این مناسبات در نقشی خاص می‌دیدند. فضای زندگی آنان تقریباً مردانه و بدون حضور زنان برداشت می‌شود. نوجوانان، مانند بسیاری دیگر در سنین ابتدای جوانی و نوجوانی، تمایل به یافتن شریک عاطفی و جنسی دارند، اما محدودیت‌های فرهنگی بلوچستان و فشار اقتصادی، آنان را در یک وضعیت تعارض‌آمیز قرار می‌دهد تا به اشکال دیگر نیازهای خود را برطرف کنند.

برخی از نواحی مرکزی و شمالی شیراز، در ساعاتی که هوا معتدل است، محل تجمع و تفریح نوجوانان طبقه متوسط شهر به شمار می‌آید. در روزهای تعطیل، کارگران نوجوان بلوچ به شکل گروهی در این مناطق حاضر می‌شوند تا با هم‌سالان خود تعامل کنند و در کنار آن، در جستجوی دوست یا دوست‌دختر باشند. مشاهده من نشان داد که اغلب تلاش آن‌ها از سوی گروه دیگر به عنوان مزاحمت تلقی می‌شود؛ زیرا نوجوانان مهاجر فاقد سرمایه نمادین کافی برای مبادله اجتماعی هستند و این فرایند حتی موجب سرخوردگی و خشم بیشتر آنان می‌شود.