اشتیرنر میگوید: «برای من تو چیزی نیستی جز ابزاری که از آن بهره میبرم.» در نگاه نخست، این جمله میتواند نشانهای از فردگراییای باشد که تنها بر مالکیت خصوصی تکیه میکند و به معنای نابودی هر نوع رابطه انسانی است. اما اگر دقیقتر بخوانیم، منظور اشتیرنر چیز دیگری است.
او «بهرهگیری متقابل» را نه به معنای بردگی یا استثمار، بلکه به مثابه نوعی رابطه زنده و پویا میبیند؛ رابطهای که در آن هیچکس دیگری را به “مقدس” یا “مالکیت ثابت” تبدیل نمیکند. هر دو طرف آزادند که از یکدیگر بهره ببرند و در عین حال رابطه را ترک کنند، اگر دیگر برایشان سودی نداشت.
این بهرهگیری با مالکیت خصوصی بورژوایی که بر اساس قوانین و دولت تضمین شده است، تفاوت دارد. مالکیت خصوصی در جامعه سرمایهداری، چیزها را به مقدس تبدیل میکند: یعنی داراییای که دیگران حق استفاده از آن را ندارند، حتی اگر بیاستفاده بماند. اشتیرنر این نوع مالکیت را رد میکند.
در عوض، او مالکیت را تنها بهعنوان «قدرت من برای بهرهبردن» میفهمد. آنچه میتوانم نگه دارم، آنچه میتوانم به کار گیرم، مال من است نه بهخاطر قانون، بلکه بهخاطر توانایی و ارادهام.
از این منظر، هیچ تقابل مطلقی میان «مالکیت خصوصی» و «مالکیت اشتراکی» وجود ندارد.
چیزی که اهمیت دارد، امکان بهرهبردن آزادانه و بدون تقدسبخشی است.
گاهی این به معنای استفاده مشترک خواهد بود، گاهی به معنای تصاحب فردی؛ بستگی دارد به نیروها، میلها و توافقهایی که در عمل شکل میگیرند.
«انجمنِ ایگوئیست ها/اتحادیه خودمداران» (Union of Egoists) که اشتیرنر میگوید، دقیقا بر این اساس بنا میشود: گردهماییای سیال، موقت و آزاد از افراد یکتا، که تنها تا وقتی باقی میماند که برای هر یک سودمند است. هیچ قرارداد مقدس یا نهادی وجود ندارد که این انجمن را تثبیت کند.
پس برای اشتیرنر، مالکیت چیزی جز رابطه زنده میان «ایگو» و چیزها و میان «ایگو» و دیگری نیست. هر چه میتوانم به دست آورم، استفاده کنم و نگاه دارم، مال من است. هر چه را دیگران بتوانند از من بگیرند یا با من تقسیم کنند، از آنِ آنان است. در این میدانِ دائمی طغیان و بهرهگیری، هیچچیز مقدس و ثابتی وجود ندارد.