آنارکوایگوییسم چیست؟ – قسمت پنجم

آنارکوایگوییسم چیست؟ - قسمت پنجم

_انقلاب اجتماعی

انقلاب اجتماعی بیداری ناگهانی پرومته است پس از غشی از اندوه، به‌سبب همان کرکس پلیدی که جگرش را می‌درد. این تلاشی برای خودرهایی است. اما زنجیرهایی که خدای شوم، زئوس، به دست خدمتکار نفرت‌انگیزش، وولکان، بر او بست، جز با قهرمان تایتانی شورشی – فرزند خود زئوس – گسسته نمی‌شود.

ما، فرزندان یاغی این انسانیت گندیده که آدمیان را در لجنزار جزمی خرافات اجتماعی زنجیر کرده، هرگز در وارد آوردن ضربه‌ی سهمگین تبرمان بر حلقه‌های زنگ‌زده‌ی این زنجیر منفور کوتاهی نخواهیم کرد.

بله، ما آنارشیست‌های فردگرا برای انقلاب اجتماعی هستیم – اما به شیوه‌ی خودمان، این را بدانید!

شورش فرد علیه جامعه، آن شورش توده‌ها علیه حکومت‌ها نیست. حتی آنگاه که توده‌ها تسلیم دولت‌ها می‌شوند و در صلح مقدس و شرم‌آور تسلیم خود به‌سر می‌برند، فرد آنارشیست همچنان علیه جامعه زندگی می‌کند، زیرا او در جنگی بی‌پایان و آشتی‌ناپذیر با آن است. اما هنگامی که در نقطه‌ای تاریخی با توده‌های شورشی همراه می‌شود، پرچم سیاه خود را با آنان برافراشته و دینامیت خویش را با آنان پرتاب می‌کند.

فردگرای آنارشیست در انقلاب اجتماعی حضور دارد، نه به‌عنوان دموگوگ، بلکه همچون عنصری برانگیزاننده؛ نه به‌عنوان رسول، بلکه همچون نیرویی زنده، کارآمد و ویرانگر.

تمام انقلاب‌های گذشته در نهایت بورژوایی و محافظه‌کار بودند. اما آنچه اکنون بر افق سرخ زمان تراژیک و باشکوه ما برق می‌زند، غایتش سوسیالیسم انسانی خشمگین خواهد بود. ما فردگرایان آنارشیست به انقلاب وارد می‌شویم، نه برای رسالت، بلکه از نیاز ویژه‌ی خودمان برای افروختن و برانگیختن روح‌ها. تا اطمینان یابیم که – همان‌طور که اشتیرنر می‌گوید – این یک انقلاب تازه نیست که می‌آید، بلکه جنایتی عظیم، مغرور، بی‌باک، بی‌شرم و بی‌وجدان است که با صاعقه در افق غرش می‌کند، و زیر آن آسمان، از پیش‌گویی‌ها آماسیده، تیره و خاموش می‌شود. و ایبسن: «تنها یک انقلاب است که من می‌شناسم – انقلابی راستین و ریشه‌ای… و آن همان طوفان بزرگ بود! آن تنها انقلاب جدی بود. اما حتی آنجا هم شیطان حقش را نگرفت: می‌دانید نوح دیکتاتوری را به‌دست گرفت. بیایید آن انقلاب را دوباره بسازیم، اما کامل‌تر. این نیاز به مردانی واقعی دارد، نه فقط خطیبان. پس شما آب‌های خروشان را بیاورید، من هم بشکه‌ی باروت را می‌آورم تا کشتی را منفجر کنم.»

و اکنون چون دیکتاتوری – افسوس! – در انقلاب جهانی تیره‌ای که از شرق، فروغ غم‌بارش بر بزدلی سیاه ما می‌تابد، اجتناب‌ناپذیر خواهد بود، وظیفه‌ی نهایی ما آنارشیست‌های فردگرا این خواهد بود که کشتی نهایی را با انفجار بمب و دیکتاتور نهایی را با شلیک براونینگ نابود کنیم. جامعه‌ی نوین که بنا شد، ما دوباره به حاشیه‌هایش بازخواهیم گشت تا زندگی را خطرناک زیستن، همچون جنایتکاران نجیب و گناهکاران جسور! زیرا فردگرای آنارشیست هنوز یعنی نوسازی جاوید، در عرصه‌ی هنر، اندیشه و کنش.

#رنزو_نواتوره