شعر: برای پخشان عزیزی

شعر: برای پخشان عزیزی

چشمانت خُنَکای نسیم پاییز است،

و گیسوانت،سمفونی مَلال آور دلتنگی ها

سنگ سنگِ زاگرس با تو آشنا،

و کوهساران،بر پا قَدَمَت گواه.

بنفشه، از تو می خواند،

و گُلوَنی¹،تنها بر پیشانی تو زیباست.

آوای تو، آهنگساز پژمردگی غم ها

و به رقص در آورنده شیدایی هاست،

آری، رقص!

رقص گل ها

رقص درختان

رقص آسمان

رقص انسان،

انسانِ کوردستان

انسانِ زاگرس

انسانِ ایران،

انسانِ جهان…

 

پس زنده بمان،

برپاخیز،

طغیان کن،

میان آتش سرچوپی² باش،

و در زندان،پرومتِه ای در زنجیر،

پرومتِه ای برای یک دختر….

دختری که تنها یک نام دارد،

نامی همساز،

نامی زیبا،

نامی سحرآمیز،

نامی مست کننده،

نامی عاشقانه،

نامی به نامِ؛انقلاب.

Rebellion(m.n)

1: نوعی  روسری یا سربند برای دختران و زنان لر،کرد،لک.

2:چوپی،نوعی رقص بین اقوام زاگرس نشین است،که در آن،سرچوپی، نقش سرگروه رقصنده ایفا می کند.

#پخشان_عزیزی

#زن_زندگی_آزادی

#ژن_ژیان_ئازادی

Fediverse Reactions