پژوهشگر: هاسّه-نیما گُلکار
جهان، نَه سیاه است و نَه سپید – راهراه است، همانند ما انسانها!
در روانِ انسان، سپیدی و سیاهی دَرهمتنیدهاند. نه نیکی مُطلقی وجود دارد و نه شَرّی کامل. یعنی دیدنِ انسان همانگونه که هست؛ آمیختهای از روشنائی و تاریکی، زیبائی و نقص.
نِگرش «گورخَری» در رَوانشناسی انسانگرایانه، اِستعارهای از درکِ انسان بهعنوان موجودی مُرکّب از صفات خوب و بَد، مثبت و منفی است. این دیدگاه برخلاف تفکّر «سیاه و سفید»، بر این باور است که هیچ انسانی کاملَن نیک یا کاملن بد نیست.
هر یک از ما ترکیبی از ویژگیهای مُتضادیم؛ همانگونه که گورخر نه کاملن سفید است و نه کاملن سیاه، بلکه آمیزهای از هر دو رنگ می باشد.
درک این حقیقت، ما را از قضاوتهای شتابزده و دوگانهنگری دور میسازد و بهسویِ پذیرش تفاوت ها و همدلی با دیگران سوق میدهد.
به جایِ در برابر هم بودن، بیاموزیم با هم بودن را. ما هیچگاه آنقدر نمیدانیم که بتوانیم دیگری را داوری کُنیم.
روزی از گورخری پرسیدم:
«تو سفید با نوارهای سیاه هستی، یا سیاه با نوارهای سفید؟»
لبخند زد و گفت:
«و تو چطور؟
خوبی که گاهی اشتباه میکُنی،
یا بدی که بعضی وقتها مهربان میشود؟
آرامی که گاهی توفنده می شوی،
یا پُرجنبوجوشی که گاهی خاموش میمانی؟
شادمانی که گاهی غمگین میشوی،
یا غمگینی که بعضی روزها میخندی؟»
و من از آن پس، دیگر هیچگاه از گورخرها دربارهی راهراههایشان نَپُرسیدم!

