عروسی آقازادگان – کاتالیزور یک فروپاشی

عروسی آقازادگان - کاتالیزور یک فروپاشی

نویسنده: راوی

در جامعه‌شناسی سیاسی، فروپاشی نظام‌های اقتدارگرا صرفاً محصول بحران‌های اقتصادی یا اعتراضات خیابانی نیست؛ بلکه اغلب از شکاف‌های نمادین و روانی درون گفتمان قدرت آغاز می‌شود. عروسی دختر علی شمخانی را می‌توان مصداق چنین شکافی دانست؛ رویدادی که از سطح یک رخداد خصوصی فراتر رفته و به «نماد فروپاشی اخلاقی نخبگان» در ذهن جمعی جامعه تبدیل شده است. از منظر جامعه‌شناسی نمادین، این واقعه بازنمایی عینی «زیست در جهان موازی قدرت» است، جهانی که در آن نخبگان حاکم از تجربه زیستهٔ اکثریت مردم گسسته‌اند و در نظامی از امتیازات موروثی، تجمل و مصونیت زندگی می‌کنند.

بر پایه‌ی نظریهٔ کرین برینتون در «کالبدشناسی انقلاب»، هر انقلاب زمانی محتمل می‌شود که نخبگان از مردم و از ایدئولوژی خویش جدا شوند. عروسی شمخانی دقیقاً در همین نقطه ایستاده است: نظامی که روزگاری مشروعیت خود را بر ساده‌زیستی، عدالت و تقوای انقلابی بنا کرده بود، امروز در جلوه‌ای آشکار، از ارزش‌های بنیادین خویش تهی شده است. این پدیده نه یک انحراف تصادفی، بلکه نشانه‌ای ساختاری از ریزش ایمان درونی حاکمان به ایدئولوژی رسمی است؛ وضعیتی که در نظریات فروپاشی نظام‌ها (مانند آثار تدا اسکاچپول و برینگتون مور) به‌عنوان یکی از مقدمات بی‌ثباتی تاریخی معرفی می‌شود.

از دیدگاه روان‌شناسی سیاسی، انتشار تصاویر این مراسم در شرایطی که اکثریت مردم با فقر، ناامنی و بی‌اعتمادی نهادی دست به گریبان‌اند، موجب شکل‌گیری نوعی «تحریک اخلاقی جمعی» می‌شود. این حالت زمانی پدید می‌آید که مردم میان رنج خود و لذت نخبگان، تقابل عینی و بصری می‌بینند. در چنین لحظه‌هایی، طبق تحلیل چارلز تیلی از کنش جمعی، «عواطف تبدیل به ساختار» می‌شوند؛ یعنی احساس بی‌عدالتی به نیرویی سیاسی بدل می‌گردد.

از منظر تاریخی نیز، نمونه‌های مشابهی در فروپاشی رژیم‌های اقتدارگرا وجود دارد: از دربار تجملی چائوشسکو در رومانی ۱۹۸۹ تا کاخ‌های بوروکراتیک در واپسین سال‌های شوروی. در همهٔ این موارد، تجمل نخبگان در بحبوحهٔ رنج عمومی، همان نقشی را ایفا کرد که فاجعهٔ سینما رکس در واپسین ماه‌های پهلوی داشت: فعال‌سازی هم‌زمان تمام نارضایتی‌های خاموش در قالب یک نماد واحد.

در سطح نظری، می‌توان گفت عروسی شمخانی نقطهٔ چگالش اخلاقی در ذهن جمعی جامعهٔ ایران است. در این نقطه، مشروعیت سیاسی و اخلاقی دیگر قابل تفکیک نیست. وقتی نظامی که خود را «عدالت‌محور» می‌نامد، نماد آشکار نابرابری می‌شود، فرآیند مشروعیت‌زدایی به اوج می‌رسد. چنین لحظه‌ای، به تعبیر هاناه آرنت، همان جایی است که «دروغ رسمی دیگر کار نمی‌کند»؛ زیرا واقعیت تصویریِ زندگی نخبگان جایگزین هرگونه تبلیغ و ایدئولوژی می‌شود.

بنابراین، این رویداد نه صرفاً یک جنجال رسانه‌ای، بلکه بازتاب بحرانی عمیق‌تر است: بحران هم‌پوشانی میان ارزش‌های ادعایی و رفتار واقعی قدرت. در شرایطی که جامعهٔ ایران در آستانهٔ فرسایش سرمایهٔ اجتماعی و سقوط اعتماد عمومی است، این‌گونه نمادها می‌توانند به «کاتالیزور فروپاشی اخلاقی» بدل شوند؛ فروپاشی‌ای که معمولاً مقدمهٔ فروپاشی سیاسی است.

Fediverse Reactions