زادروزِ «پیوتر کروپوتکین» گرامی باد!

زادروزِ «پیوتر کروپوتکین» گرامی باد!

پژوهشگر: هاسّه-نیما گُلکار

پیوتر آلکسیویچ کروپوتکین، زاده ۹ دسامبر ۱۸۴۲، دَرگذشته ۸ فوریه ۱۹۲۱، شاهزاده، طبیعت‌شناس، جغرافی‌دان، شورشگرِ انقلابی و آنارکو-کمونیست در روسیّه بود.

نگرش تحلیلی، تاریخی و نظری میان برخی از نظریه پَردازان بُزرگ آنارشیست و کارل مارکس

پیتر کروپوتکین از دیدگاه آنارشیستی

پیتر کروپوتکین برای بسیاری از آنارشیست‌ها نمونه ی روشنفکری است که نظریه و پراتیک را به‌هم پیوند زَد. او از دلِ جامعه ی اشرافی روسیّه برخاست، امّا مسیرش او را نَه‌تنها به مُنتقد ساختار دولت تزاری، بلکه به یکی از رادیکال‌ترین نظریه‌پردازان رهائی اجتماعی تبدیل کرد. آنچه او را برای سُنّت آنارشیستی متمایز می‌کند، این است که نقد او بر دولت و سرمایه‌داری، نه از سَر نَفی صِرف، بلکه بر پایه ی ایمانِ ژَرف به توانمندی‌های انسان، همکاری اجتماعی، و امکان سازمان‌یابی آزادانه ی جامعه بود.

همیاری: طبیعتِ فراموش‌شده ی انسان

کروپوتکین در کتاب معروف « یاریِ مُتقابل» نشان داد که مبارزه ی صِرف برای بقاء — آن‌گونه که نُسخه‌های بَدفهمیده از داروینیسم اجتماعی تبلیغ می‌کردند — تنها عامل تَکامُل نیست. او با بَررسی نمونه‌های گُسترده از جوامعِ انسانی و حیوانی اِستدلال کرد که «همکاری» و «یاری متقابل» نقش اساسی‌تری در پایداری و شکوفائی دارد. این نگاه، بُنیان اخلاقی و علمی آنارکوکمونیسم او را شکل داد: اگر همیاری اصل طبیعی است، پس سازمان اجتماعی باید بر پایه ی آزادی، برابری، و همکاری داوطلبانه بنا شود.

کمونیسم آنارشیستی به‌مثابه‌ سازمانِ آزادی

کروپوتکین از کمونیسم دولتی به‌شدّت فاصله داشت. او باوَر داشت که مالکیّت خصوصی اَبزارهای تولید و همچنین اِقتدار دولت هر دو سرچشمه ی سُلطه‌اند. به همین دلیل طرح او برای یک جامعه ی آزاد، بر «کمون‌های خودگردان»، «شبکه‌های فِدراتیو» و «تقسیم داوطلبانهٔ ی منابع» بَنا شده بود؛ جهانی که در آن نیازهای انسان بدون سازوکارهای تحمیلیِ دولت، بازار، یا بوروکراسی برآورده می‌شود.

انقلاب، امّا نَه از بالا

کروپوتکین معتقد بود که انقلاب باید از طبقه ی پائین دَست و از دلِ خود مردم برخیزد؛ نَه با حزب پیشاهنگ و نَه با اِقتدار مُتمرکز. او تأکید می‌کرد که جُنبش‌های محلی، اتحادیه‌های کارگری، شوراهای کارگری، تعاونی‌ها و شبکه‌های همیاری بَذرهای جامعه ی آینده‌ می باشند. انقلاب نزد او یک «پروسه ی بَرساختن»، نه تنها «ویران‌کردن» نظمِ کُهنه است.

چرا کروپوتکین امروز نیز الهام‌بخش است؟

از نگاه آنارشیست‌ها، اهمیت کروپوتکین در این است که به جایِ تکیه بر بَدبینی نسبت به جامعه ی انسانی، بر امکان‌های رهائی جمعی تأکید کرد. او نشان داد که انسان می‌تواند بدون اقتدار متمرکز، بدون سِلسله‌مَراتب، و بدون مالکیت اِنحصاری، نظمی عادلانه‌تر و انسانی‌تر بسازد. در جهانی که بُحران‌های اقتصادی، زیست‌محیطی و سیاسی به‌طور فزاینده‌ای نقش‌های دولت و سرمایه را زیر سؤال می‌بَرند، بازخوانی کروپوتکین یادآوری می‌کند که بَدیل‌های رادیکال نه تنها مُمکن‌اند، بلکه ریشه در سُنت‌های دیرپایِ انسانی دارند.

مُقایسه ی کروپوتکین با دیگر آنارشیست‌ها و کارل مارکس

۱- کروپوتکین و میخائیل باکونین

باکونین و کروپوتکین هر دو ستون‌های آنارشیسم کلاسیک‌اند، اما تفاوت‌های مُهمّی دارند:

اِشتراک‌ها

– رَدّ دولت و هر نوع اِقتدار متمرکز

ا- ِنتقاد از سرمایه‌داری و مالکیت خُصوصی

– تأکید بر انقلاب اجتماعی از پائین

– باور به فدرالیسم و خودگردانی

تَفاوت‌ها

تاریخ‌نگری و جامعه‌شناسی: باکونین تحلیلی فلسفی–سیاسی داشت، در حالی که کروپوتکین تلاش می‌کرد ُپشتوانه ی عِلمی (زیست‌شناسی، جغرافیا، مَردم‌شناسی) برای نظریاتش بیاورد.

انسان‌شناسی: در نزد باکونین انسان ترکیبی از ویرانگری و سازندگی است؛ نزد کروپوتکین «همیاری» اَساس طبیعتِ انسانی است.

رویکرد به انقلاب: باکونین بیش‌تر شورشی و تَخریبی، کروپوتکین بیش‌تر سازنده و جامعه‌پرداز بود.

۲- کروپوتکین و رودولف روکِر (آنارکو-سندیکالیسم)

روکِر در سُنت آنارشیسمِ سندیکالیستی قرار می‌گیرد، و تفاوت او با کروپوتکین از دلِ همین گرایش بروز می‌کُند:

اِشتراک‌ها

– حمایت از فدرالیسم، خودگردانی و جامعه ی بدون دولت

– باور به اهمیت سازمان‌دهی از پایین

– ضدیّت با هر نوع قدرت سیاسی متمرکز (دولت، حزبِ پیشاهنگ)

تَفاوت‌ها

نقش اتحادیه‌های کارگری: روکِر به نقش مِحوری اتحادیه‌های سندیکالیستی در انقلاب و مُدیریت اقتصاد باوَر داشت، اما کروپوتکین سندیکالیسم را کافی نمی‌دانست و مُعتقد بود انقلاب فراتر از چارچوب کارگری، و بَر بستر کُمون‌های اجتماعیِ چندوجهی شکل می‌گیرد.

کمونیسم در برابر سندیکالیسم: کروپوتکین کمونیست-آنارشیست بود و مالکیت جَمعی را ضروری می‌دانست؛ روکِر بیشتر «لیبرتارین سوسیالیست» و «سندیکالیست» بود و از کمونیسم اِلزام‌آور فاصله می‌گرفت.

۳- کروپوتکین و اِریکو مالاتِستا

مالاتستا شاید نزدیک‌ترین شخصّیت به کروپوتکین از نظر روحیّه و اخلاقِ سیاسی باشد، اما تفاوت‌های مهمی نیز دارند.

اشتراک‌ها

– تعهُد به کمونیسمِ آنارشیستی

– باورمند به گروه‌های کوچک فعّال، کمون‌های آزاد، و فدرالیسم

– تأکید بر داوطلبی بودنِ تمامیِ ساختارها

– نقد عمیق اقتدارگرائی، چه دولتی و چه حِزبی

تفاوت‌ها

رئالیسم سیاسی: مالاتستا شکّاک‌تر از کروپوتکین بود. او معتقد بود که «همیاری» هرچند مُهم است، اما انسان ظرفیّت‌هائی برای سُلطه و خشونت نیز دارد؛ بنابراین باید برای محدودکردن قُدرت و جلوگیری از شکل‌گرفتنِ اِقتدارِ جدید همواره هوشیار بود.

نقش مبارزه ی کوتاه‌مُدّت: مالاتستا بر «مبارزات تَدریجی» و ایجادِ تغییرات کوچک امّا واقعی تأکید می‌کرد، در حالی که کروپوتکین بیشتر بر تصویر جامعه ی آینده و گُذار انقلابی تمرکز داشت.

۴- کروپوتکین و کارل مارکس

گرچه مارکس و کروپوتکین هر دو مُنتقد سرمایه‌داری بودند، جایگاه نظری و راهکارهایشان به‌شدّت متفاوت است.

اشتراک‌ها

– نقد ریشه‌ای سرمایه‌داری و انباشت خصوصی

– باور به ضرورتِ اجتماعی‌شدن اَبزارهای تولید

– اعتقاد به نقش طبقه ی کارگر در دگرگونی جامعه

– تحلیل مادّی و تاریخی از ریشه‌های سُلطه

تفاوت‌های اساسی

الف – دولت و گذار انقلابی

مارکس: دولتِ کارگری (دیکتاتوری پرولتاریا) را مرحله ی ضروریِ گُذار به کمونیسم می‌دانست.

کروپوتکین: هر نوع دولت کارگری را ذاتَن اِقتدارگرا می‌دانست و معتقد بود خروجیِ آن به شکل‌گیریِ طبقه ی سیاسی جدید می انجامد.

ب – حِزب و رَهبری

مارکس: حزب و سازمانِ سیاسیِ سراسری را لازم می‌دید.

کروپوتکین: با هر نوع رهبریِ سلسله‌مراتبی مُخالف بود و بر شبکه‌های محلی و داوطلبانه تأکید داشت.

پ – تَمرکُز در مقابل عَدم تمرکز

مارکس: کُنترل متمرکزِ تولید و برنامه‌ریزی را ضروری می‌دانست.

کروپوتکین: برنامه‌ریزی باید در سطح فِدِرال، غیرمتمرکز و مُتّکی بر کُمون‌ها باشد.

ت – نگاه به انسان و اخلاق اجتماعی

مارکس: انسان محصولِ شرایط مادّی و مُناسبات تولید است.

کروپوتکین: گرایشِ طبیعی به هَمیاری را ویژگی بُنیادیِ انسان می‌دانست.

ث – رَوِش‌شناسی

مارکس: اقتصادِ سیاسی، دیالکتیک و تحلیل ساختاری

کروپوتکین: زیست‌شناسی، جغرافیا، مردم‌شناسی، تاریخ اجتماعی

جمع‌بندیِ نهائی

کروپوتکین در میان آنارشیست‌ها پُلی است میان اخلاقِ انسانی، تحلیل عِلمی و آرمان‌خواهی رهائی‌بخش. باکونین شورِ انقلابی را، روکِر سازمان‌دهی کارگری را، مالاتِستا واقع‌گرائی و عَمل‌گرائی را، و مارکس بُنیان‌گذاریِ نقدِ نظام‌مند سرمایه‌داری را نمایندگی می‌کُند.
امّا کروپوتکین راهی متفاوت تَرسیم می‌نماید: جامعه‌ای کمونیستی، اما بدونِ دولت؛ سازمان‌یافته، اما بدونِ اِقتدار؛ کارآمد، اما بر پایه ی داوطلبی و همیاری.

, ,