جایی که درد آغاز می‌شود، سلطه پایان می‌یابد!

جایی که درد آغاز می‌شود، سلطه پایان می‌یابد!

نویسنده: سین؛ بامداد

(تن علیه همه‌ی پرچم‌ها)

تن و درد، دو واقعیت بی‌چون‌وچرا و غیرقابل مصادره‌اند. هیچ قدرتی در تاریخ نتوانسته مالکیت واقعی بر آن‌ها را به دست بیاورد؛ نه دولت‌ها، نه ادیان، نه بازار، نه ایدئولوژی‌ها. هر بار که یکی از این‌ها ادعای تفسیر یا اداره‌ی تن و درد را کرده در واقع فقط پرده‌ای تازه بر خشونتش کشیده است.

تن، قلمرو مطلق فرد است. پیش از هر هویت تحمیلی، پیش از نام و نام خانوادگی، پیش از ملیت، جنسیت ثبت‌شده، طبقه، شغل و حتی پیش از زبان، تن وجود دارد. تن، اولین و آخرین سرزمین بدون مرز است که هیچ پاسپورتی برای ورود به آن لازم نیست و هیچ حکمی نمی‌تواند کسی را از آن تبعید کند. هر قانونی که بخواهد ورود و خروج از این قلمرو را کنترل کند، هر قانونی که بگوید چه چیزی وارد دهان تو بشود یا نشود، چه کسی اجازه‌ی لمس دارد یا ندارد، چه زمانی باید بچه به دنیا بیاوری یا نیاری، چه زمانی باید بمیری یا زنده بمانی، در واقع اعلام جنگ مستقیم به تنها فضای واقعاً متعلق به تو کرده است.

درد نیز همین‌قدر بی‌رحمانه صادق است. درد تفسیر نمی‌پذیرد. درد نه مجازات الهی است، نه آزمون رشد شخصی، نه سرمایه‌ی نمادین برای داستان‌های قهرمانانه. درد فقط یک پیام شفاف و بی‌تعارف دارد؛ این وضعیت باید تمام شود. وقتی پوست می‌سوزد، وقتی استخوان می‌شکند، وقتی رحم از خونریزی مداوم خالی می‌شود، وقتی ریه از گاز اشک‌آور پر نمی‌شود که تو درس زندگی بگیری؛ پر می‌شود که تو دیگر نتوانی یک لحظه بیشتر همان‌جا بمانی.

درد، صدای بدوی بقا نیست؛ صدای بدوی رهایی است. صدای چیزی که می‌گوید اگر همین حالا چیزی را نابود نکنیم، ما نابود خواهیم شد.

به همین دلیل است که همه‌ی نظام‌های سلطه، اولین کارشان بی‌حس کردن و بازتعریف درد است. به تو می‌گویند دردت را تحمل کن تا پاداش بگیری، دردت را پنهان کن تا زیبا بمانی، دردت را به دارو بسپار تا آرام بگیری، دردت را به روان‌پزشک بسپار تا بیماری نامیده شود، دردت را به قرص و سرنگ و آمپول بسپار تا دیگر فریاد نزند. همه‌ی این‌ها فقط یک هدف دارند؛

اینکه تو دیگر نشنوی چه می‌گوید.

اینکه صدای تنت را برای همیشه خاموش کنند.

اما تن نمی‌میرد تا وقتی درد زنده است. هر بار که دردی سرکوب می‌شود، یک امکان شورش نیز سرکوب می‌شود. هر بار که دردی به دارو و مذهب و روان‌درمانی تحویل داده می‌شود، یک انقلاب بالقوه نیز تحویل داده می‌شود. برای همین است که قدرت همیشه از بدن‌های دردمند می‌ترسد؛ نه از بدن‌های سالم و ورزیده و قابل کنترل، بلکه از بدن‌هایی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. بدن گرسنه، بدن زخمی، بدن بیمار، بدن تجاوزشده، بدن محبوس؛ این‌ها خطرناک‌ترین موجودات عالم‌اند، چون دیگر نمی‌توانند با وعده فریب بخورند.

پس درد را دوست نداشته باش

اما به آن گوش بسپار.

نگذار هیچ‌کس آن را از تو بدزدد و به جای تو معنا کند. درد تو، نقشه‌ی دقیق ستم است.

هر جا که درد می‌کند، دقیقاً همان‌جاست که باید ویران شود.

هر جا که درد متمرکز می‌شود، همان‌جاست که باید آتش بزنیم. درد، قطب‌نمای واقعی ماست در جهانی که همه‌ی قطب‌نماها را شکسته‌اند.

تنت را به هیچ‌کس قرض نده.

نه به عشق سمی، نه به کار اجباری، نه به میهن، نه به خدا، نه به بازار زیبایی، نه به پزشکی که می‌خواهد تو را درمان کند تا دوباره قابل بهره‌کشی شوی.

تن فقط یک بار در اختیار توست و بعد برای همیشه از دست می‌رود. این تنها مالکیت غیرقابل سلب در جهانی است که همه چیز را از تو می‌دزدد.

درد را هم به هیچ‌کس نفروش. نگذار به آن برچسب قهرمانی یا قربانی بودن بزنند.

درد فقط یک چیز می‌گوید: یا این جهان تغییر می‌کند، یا من آن را با خودم می‌سوزانم.

و وقتی میلیون‌ها تن دردمند این جمله را همزمان بشنوند، دیگر هیچ دیواری، هیچ ارتش، هیچ قانونی، هیچ خدایی نمی‌تواند جلویشان را بگیرد.

درد، آغاز پایان هر سلطه‌ای است.

تن، میدان آخرین نبرد است.

و ما هنوز زنده‌ایم، یعنی هنوز درد می‌کنیم،

یعنی هنوز می‌جنگیم.