آرام‌بخش بی‌بی‌سی: رام کردن یک خیزش


      (زیبایی خطرناک یک مستند)

این مستند، با همه ظرافت تصویری‌اش، با آن کات‌های آرام، موسیقی ملایم و لبخند پایانی ترانه علیدوستی در استخر، مثل یک داروی آرام‌بخش عمل می‌کند: درد را نشان می‌دهد، اما درد را بی‌خطر می‌کند. دقیقا در لحظه‌ای که باید خشم را شعله‌ور کند، آن را به اشک تبدیل می‌کند؛ در لحظه‌ای که باید به شورش فرابخواند، به صبر دعوت می‌کند. این نه فقط یک مستند شخصی است، بلکه یک عملیات سیاسی است برای رام کردن یکی از رادیکال‌ترین خیزش‌های دهه‌های اخیر.
ترانه علیدوستی روایت می‌کند از لحظه‌ای که تصمیم گرفت حجاب را بردارد، از بازداشت در خانه، از انفرادی اوین، از بیماری خودایمنی که بدنش را بعد از آزادی فلج کرد، از اینکه دیگر هیچ‌وقت با حجاب اجباری بازی نخواهد کرد. شجاعتش واقعی است، هزینه‌ای که پرداخته سنگین است، صداقتش در قاب دوربین قابل احترام. اما همین قاب، همین روایت خطی و فردی، دقیقا همان چیزی است که مبارزه را بی‌دندان می‌کند. چرا؟ چون تمام بار مبارزه را روی شانه‌های یک زن مرفه، تحصیل‌کرده، سلبریتی می‌اندازد و هزاران زن کارگر، زن روستایی، زن مهاجر، زن بی‌سواد، زنی که هر روز در خیابان با گشت ارشاد روبه‌رو می‌شود بدون اینکه کسی دوربین به سمتش بگیرد، را به حاشیه می‌راند.
این مستند به ما می‌گوید: ببینید، حتی ترانه علیدوستی زندان رفت، پس شما هم صبر کنید، تغییر می‌آید. اما تغییر نمی‌آید. تغییر را باید گرفت. ده سالی که ترانه از آن حرف می‌زند، برای دختری در سیستان و بلوچستان یعنی ده سال بیشتر فقر، ازدواج اجباری، کار کودک، سرکوب دوچندان به‌عنوان زن و به‌عنوان بلوچ. برای زنی در کردستان یعنی ده سال بیشتر اعدام برادر، بمباران روستا، ممنوعیت زبان مادری. برای کارگری در کارخانه آرادکوه یعنی ده سال بیشتر استثمار، دستمزدهای عقب‌افتاده، اخراج به‌خاطر اعتراض. این صبر، صبر طبقه مرفه است، صبر کسی که حتی در تبعید هم می‌تواند مستند بسازد، مصاحبه کند، دیده شود.
فمینیسم این مستند، فمینیسم لیبرال سلبریتی است: تمرکز بر بدن فردی، بر انتخاب فردی، بر (حق من بر بدنم). اما بدن ما هیچ‌وقت فقط مال خودمان نبوده. بدن ما در کارخانه استثمار می‌شود، در مرز تیر می‌خورد، در جنگ بمباران می‌شود، در زندان شکنجه می‌شود، در خیابان باتوم می‌خورد. مبارزه با حجاب اجباری بدون مبارزه با سرمایه‌ای که زنان را به نیروی کار ارزان تبدیل می‌کند، بدون مبارزه با دولتی که بدن را برای تولید سرباز و کارگر لازم دارد، بدون مبارزه با مرزهایی که زنان مهاجر را به بردگی جنسی می‌کشاند، مبارزه‌ای نصف‌نیمه و در نهایت بی‌فایده است.
و خود ترانه؟ سال‌ها در همان سیستم سینمایی بازی کرد که زنان را به‌عنوان ابزار زیبایی و احساس می‌فروخت. از پول‌های کثیف سریال‌هایی مثل شهرزاد گذشت، در فیلم‌هایی بازی کرد که حجاب اجباری را عادی‌سازی می‌کردند و حالا که هزینه‌اش را پرداخته، قهرمان شده. این نه سرزنش شخصی است (هیچ‌کدام‌مان پاک نیستیم) بلکه یادآوری است که سلبریتی‌ها، حتی شجاع‌ترینشان، بخشی از همان ماشین نمایشی هستند. آنها مبارزه را به نمایش تبدیل می‌کنند، انرژی جمعی را به تحسین فردی هدایت می‌کنند، و در نهایت، قدرت را نجات می‌دهند چون نشان می‌دهند که حتی در این سیستم هم می‌شود قهرمان بود.
زن، زندگی، آزادی شعاری نبود برای اصلاح دولت، برای حقوق زنان در چارچوب جمهوری یا سلطنت یا هر دولت دیگری. خیزشی بود علیه کل نظم موجود؛
علیه دولتی که بدن را کنترل می‌کند، علیه سرمایه‌ای که زندگی را می‌دزدد، علیه مرزهایی که آزادی را محدود می‌کند، علیه مردسالاری‌ای که در همه جا، از زندان اوین تا هالیوود، عمل می‌کند. اما این مستند، با پخش از بی‌بی‌سی، با روایت سانتی‌مانتال، با تمرکز بر تجربه یک فرد، آن خیزش را به یک داستان الهام‌بخش شخصی تبدیل می‌کند که در نهایت می‌گوید: ببینید، یک نفر تغییر کرد، شما هم می‌توانید. نه، ما نمی‌توانیم به‌تنهایی تغییر کنیم. تغییر یا جمعی است و ساختاری، یا نیست.
صحنه آخر، شنا با مایو و لبخند، زیبا است. اما این زیبایی خطرناک است. آرامش می‌دهد به جایی که باید خشمگین باشیم. احساس پیروزی می‌دهد به جایی که هنوز هیچ چیز به‌دست نیامده. ما در استخرهای خصوصی شنا نمی‌کنیم؛ ما در خیابان‌ها می‌جنگیم، در زندان‌ها مقاومت می‌کنیم، در کارخانه‌ها اعتصاب می‌کنیم، در مرزها دیوارها را می‌شکنیم. آزادی را نمی‌توان در یک مستند ۲۰ دقیقه‌ای تجربه کرد؛ آزادی را باید هر روز ساخت، با دست‌های خودمان، در کنار هم، بدون قهرمان، بدون دوربین، بدون منتظر ماندن برای تغییر تدریجی.

تا وقتی دولت هست، تا وقتی سرمایه هست، تا وقتی مرز هست، تا وقتی مردسالاری هست، هیچ لبخندی در استخر ما را آزاد نمی‌کند. آزادی را باید گرفت، با آتش، با اعتصاب، با خودسازماندهی، با نابودی ریشه‌ای هر آنچه ما را به زنجیر کشیده. نه با صبر. نه با امید کاذب. نه با مستندهای زیبا.
ما صبر نمی‌کنیم. ما می‌سوزانیم و می‌سازیم.

(سین،بامداد)

Fediverse Reactions