فریاد علیه دیوارهای ستم در گذرگاه دوغارون، جایی که مرزهای ساختگی و نفرتانگیز، این خطوط جعلی کشیدهشده توسط دولتهای فاسد و ستمگر، انسانها را به اسارت کشیدهاند، مهاجران و پناهجویان افغانستانی در رنج، تحقیر و سرگردانی گرفتارند. این مرزها دیوارهایی نامرئیاند که قلب انسانیت را زخمی میکنند؛ ساخته دست رژیمهایی جنایتکار که کرامت آدمی را…
خاله،پیتزا چه مزه ای میده؟ مامانم گفته حقوق اش رو بگیره برام می خره. _ شغل مامان ات چیه؟ تو سالن عروسی کار میکنه،کارگره. _بابات کجاست؟ بابام ارتشی بود، طالبان کشتن اش. _دوست داری بعد مدرسه یه روز بریم پیتزا بخوریم؟ بعدش میرم سرکار،زیپ دوزی کار میکنم. خاله جشن آخر سال چندمه؟ _نمیدونم عزیزم آخه…
کودکان افغانستانی را نجات دهید چند میلیون کودک افغانستانی که در داخل ایران متولد شدهاند، بدون هیچگونه هویتی زندگی میکنند و دسترسیشان به آموزش با دشواریهای فراوانی همراه است. ……………………. من یک دختر افغانستانی ام برای نجات جانم از سرزمینم گریختم و با ممنوعیت تحصیلی روبهرو شدم. جرمم؟ ارادهام برای تحصیل بود. ……………………. من یک…
از نگاه یک آنارشیست که مرزها را خطوطی خیالی و نژاد را توهمی برای تفرقه میبیند، وضعیت مهاجران افغانستانی و کامیونداران در ایرانِ سال ۱۴۰۴ فریادیست علیه نظمی ظالمانه که انسانها را به بند میکشد و کرامتشان را پایمال میکند. من، بهعنوان یک مبارز آزادیخواه، مخالف فاشیسم و ناباور به مرز و نژاد، این روایت…
گاهی به این فکر میکنم که چطور آدمها میتوانند به یک تکه گوشت نگاه کنند و بوی اطاعت حس کنند. چطور ممکن است سر بریدن یک گوسفند، آنهم با نیت «تقرب»، معنایی جز نوعی توافق خاموش با خشونت داشته باشد؟ عید قربان از کودکی برایم چیزی غریب بود. نه بهخاطر خون، نه بهخاطر چاقو، بلکه…
جریان و ایده فکری من افغانستانی ام، بیش از آن که واقعا محدود به جغرافیای مشخصی باشد؛ اعلام یک ترجیح شخصی در مقابل موضع فرادستانه ای است که می گوید: در نسبت با من و مشکلاتم و در جایگاهی که من ایستاده ام(و صاحب شناسنامه و مزیت هایی هستم) واقعیت این که میلیون ها انسان…
او قربانی خشونتی شد که سالهاست با نام «نظم» به ما تحمیل شده. الهه نه اولین است، نه آخرین. چون آنچه او را کشت، فقط یک چاقو نبود؛ بلکه اقتصادی بود که فقر میزاید، انتظام و پلیسی بود که بینظمی را پنهان میکند، دولتی بود که فقط بر گور ما پرچم میکارد. در ایران، امنیت…
امروز سالمرگ فردی است که خود را «امام» خواند،اما بیش از همه، بت موهوم قدرت بود؛ بتی که بر گردن انسانها زنجیری از جنس خرافات آویخت. خمینی، نماد هر ساختار مطلق، هر «واجب» و «حرام»، پوششی برای خاموشکردن عقل و رهایی از زندان… او آزادی را گروگان گرفت، تا انسان را به ابزار ایدئولوژیک خود…