
«🖤🔥 جفرسونیسم رادیکال؛ میراثِ گمشدهای که به آنارشیسم رسید» آیا تا به حال به این فکر کردهاید که شاید آنچه امروز «آنارشیسم فردگرا» مینامیم، ادامهی طبیعی و رادیکالشدهی همان ایدههایی است که توماس جفرسون در قرن هجدهم مطرح کرد؟ بله، همان توماس جفرسونِ نویسندهی «اعلامیه استقلال»، کسی که گفت: «وقتی یک دولت فاسد شد، مردم…
شعر شماره(1): «زنده باد آن دست، که تفنگ روی کتاب نهاد» هم قلم را بوسه بخشید،هم تفنگی جا نهاد در دلِ شبهای وحشت شعلهای در جان گرفت بر لبانِ خونچکان ،او گُلزُمِ پیمان نهاد هر کجا زخمی شکفت، از تیر یا از استخوان چشمهای از نور جاری کرد و مرهم را نهاد، با کتابی…
نویسنده: واردان یاری متقابل؛ عامل تکامل عنوان رسالهای از پیتر کروپتکین است این نام را به یاد داشته باشید. در این روزهایی که نژادپرستان ایرانی به پیشینهی آریایی خود افتخار میکنند، واژهی انسانیت را لکهدار و زندگی را برای همسایگان خود تبدیل به جهنم کردهاند. گویی یادشان رفته است که مسبب تمام این مشکلات چیست…

این منطقهی بزرگ، بعد از فروپاشی شوروی تبدیل شد به زمینی که نخبههای سیاسی چسبیدن به صندلیهاشون و جامعه رو بردن به سمت یه وضعیتی که خیلی شبیه دوران قرون وسطاست. جایی که تو ذهن مردم جا انداختن که دولت حق داره زور بگه ـ حتی اگه قوانین خودش رو هم زیر پا بذاره. این…

قیام مزدکیان یکی از بارزترین نمونههای تاریخی مقاومت علیه سلطه، استثمار و نابرابری در تاریخ ایران باستان است که میتواند از دیدگاه آنارشیسم به عنوان یک پیشنمونه و تجلی عملی اصول عدالت، برابری و آزادی تفسیر شود. این جنبش به رهبری مزدک، آموزههایی رادیکال در نقد مالکیت خصوصی، تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی، و ساختارهای…

اِدّعای وقیحانه ی علی خامنه ای و سپاه پاسداران از زبان “مِیتی” در فیلم قیصر #واقعیت #حقیقت #دیالوگ_وقیحانه نوشته: هاسّه – نیما گُُلکار واژه ی «واقعیّت» و «حقیقت» گاهی به جای یکدیگر استفاده میشوند، اما دارای تفاوت های پایه ای و مُهمّی می باشند. واقعیتها به صورت عینی و مستقل از باوَرها قابل اندازهگیری و…
نویسنده: راوی زنکشی در جامعه ایران: تحلیلی جامعهشناختی پدیده زنکشی در ایران را میتوان در بستر تاریخی و ساختاری نظام مردسالارانهای فهم کرد که هویت و اقتدار مردان را در نسبت با سلطه بر زنان تعریف میکرده است. هرچند در سالهای اخیر، بسیاری از تقسیمات اقتصادی و اجتماعی که بستر مادی و نهادی این نظام…

“درد افکن شهر آشوب” من شاعر انفجارم، آفرینندهی تغییر، تو اسیر زنجیرها، زنجیرهای پوسیده و بیصدا! که لرزنده اند در فراسوی فرسنگ ها. سایهای هستم خسته ناک،ولی بسیار تنها…. شب شکنم، درنده خامشی بی پروا، آری فریادم… صدای شکستن سکوتی دیرینه، که می زند رگها! تا بجوشد خون آزادی از تراوش قرن ها. نه قهرمان…