تسخیر پایتخت آزادی ، قصه ی کودکانه ایست که پشت پرده های خوف ،تعریف می شود…قصه ای که بهای بلند خواندنش ،نفس بریده شدن با ریسمان کینه و جهالت است و نخواندنش مرگ اتحاد خلق…
پشت خود سانسوری ها و خود زنده به گوری های رنج بارمان ،تحجر در جنبش است..چرا که با دندان هایی به هم فشرده و لمیده در کاهلی،به هر چه با منافع انسانی ما در تضاد باشد روی خوش نشان می دهیم و بر زنجیر های بردگی و ترس های پلشت خود معتادیم…عاجزانه میان باتلاق فریادها…