• دختران کُرد

    دختران کُرد

    سربازانی با الفبای زنانه اند دختران کُرد که با سلاح هایی در دست نومیدانه امیدوارند و سنگ های عظیم کوهستان را با آینه ای در دستانشان برای موعود انتقام به سودن مشغول اند فریادشان گلوله و خشمشان انفجار است دختران کوه اند اینان ، دختران صخره و سال هاست که از صدای مرگ توشه بر…

  • اینجا در سرزمین سایه ها

    اینجا در سرزمین سایه ها

    اینجا در سرزمین سایه ها مشعل آسمانی به یکدیگر می دهند تا رذیلت ِ سلطنت ِ خدایان ِ فخر و شرف مستوجب طاعت و نهایت تعظیم باشد و فقر چون طاعون تعدی کند! اینجا پرنده گان از ترس در جنگل هم سکوت می کنند و فاجعه در رحم تاریک زمین در حال حاضر شکفتن گلهاست…

  • کاش دن کیشوت می ماندم

    کاش دن کیشوت می ماندم

    کاش دن کیشوت می ماندم همان شوالیه ی افتخارِ به سادگی! و این مسیرهای موازی به پوچی را نمی آمدم که با مهر و مومِ دهان و چشم هایم شاعری کنم! کاش دن کیشوت می ماندم تا کوه و درخت ، تنها دشمنان فرضی من بودند و خرده گیران به هر چه دلشان می خواست…

  • برای گابریل گارسیا مارکز (Gabriel García Márquez)

    برای گابریل گارسیا مارکز (Gabriel García Márquez)

    روایتت می کنیم تویی که نیک بختی را به برآمدن دوست داشتنی ها می دانستی و هیچ گاه از بالا به پایین ندیدی! پرواز را بدون ترس خواستی تا عشق تنها توان جنگیدن باشد و دوستی واقعی ، دستانت را بگیرد تا قلب انسان را لمس کند و من گریه نمی کنم بعد از تو…

  • برای رهایی ریحانه ها و به امید روزی که هیچ انسانی ، انسان دیگر را نکشد!

    برای رهایی ریحانه ها و به امید روزی که هیچ انسانی ، انسان دیگر را نکشد!

    تداومِ کدام اشک و نابودی مکرر کدام رویای دیگر را دامن می زنید از طنابِ صبح با طنابِ مرگ سوزش کدام قلب را میزبان خشمتان می سازید تا خدای گمانتان خشنود شود و صاحب جانی دیگر ، بی جان! انسانم من،انسانی تو به زمین و زیبایی متمایل بودیم و می دانم ، شاید خیلی زود…

  • برای زیباترین فرزندان اعدامی زمین

    برای زیباترین فرزندان اعدامی زمین

    بگذارید تمام شود این زمین! چرا که پس نهادِ آن را قراری این چنین نبود این معرکه چیدنِ پشت به پشت دخیل شدنی نیست و تولد دوباره در این خُلود را هنوز هم شیانی مقدر نشده ست، هم از آن مانند که مرگ را قضاوتی. بگذارید تمام شود این زمین که بِلاهت را به هزار…

  • ببین چگونه طناب دار را به گردنت انداخت

    ببین چگونه طناب دار را به گردنت انداخت

    ببین چگونه طناب دار را به گردنت انداخت آنکه تو هموطنش بودی ببین چگونه هنوز به رسم قبیله ی شان که شرمسار تاریخ است خون را با خون جواب می دهند تو سال هاست در لشکر کشی ها می میری و هنوز سرباز بی جیره و مواجبی! ببین چگونه بعد از تو همرزمانت حالشان از…

  • سی سالگی ام را به دنیا می آیم

    سی سالگی ام را به دنیا می آیم

    سی سالگی ام را به دنیا می آیم دریغا که هنوز متولد نشده ام! و هر بار با سزارینی که تنها من درد می کشم و انتظار در رحم زمین فاصله ای دوازده ماهه است تا برای این زنده گی از مد افتاده مکلف شوم به ادامتی دوباره! آه ، من از بر حذر بودن…

  • مانیفست شعر

    مانیفست شعر

    شاعر امروز در این خرابه های تمدن وحشیانه شعر را برای شعر نمی سراید! او می داند که هیچ انسانی خارج از تعامل نیست و این مکروه ، هنر را برای هنر نمی خواهد عاشق است شاعر امروز و بدون شک انقلابی ست که می داند کلمات قوی تارنجک اند! او وجدان دادگاه هاست و…

  • روزی زن می شوم

    روزی زن می شوم

    روزی زن می شوم تا باله برقصم و صلح ِ زمین را ضمانت کنم روزی زن می شوم تا بکارت ِ مردانه ام را به زنانه گی ات ببخشم و مرد درونم منفجر شود از بی ناموسی! روزی زن می شوم تا تکه های ِ حیات را کنار هم بچینم با جسم زنانه ام سینه…