وقتی نمیتوانم چیزی بگویم، یا اینکه گفتن جرم است و بی معنا، هذیان میگویم و کلمات را گریان میکنم درگیر زمان درگیر زندهگی درگیر آنچه به ما سخت میگذرد با قلب گرم و خونچکان با تیغهای سرد و تیز یک لحظه را به دست ستم میزنیم نفس جریان درد موج طوفانهای زمستانی از برگ خزان…
کومار کومار کومار! انکار میکنند همچنان سرخیِ خون و طلای آفتاب را مرگ نه شکست که سر برافراشته تاراسرآسابودن یقیناً به ز سر برافراشتگانِ گورِ تاریخِ تلخ گذر گدازه بود و یاران سربهسر جانفشان شک نه اشکِ شوقیست گاه از شکوهِ راه اشکِ شوقیست گاه سرشاریِ شوقِ میراثِ بی ثروتانِ تاریخ: شادی مبارزه برای زندگی…
این خون سرخ توست که بیرون میزند از سلول تا کف خیابان تا باریکترین کوچههای شهر تا اتاقی مسلول در محلهای که روی نقشهی شهرداری نیست و انگار هرگز نبوده است. خون تو از «نبوده است» میزند بیرون صورت حضار را رنگین میکند رنگین میکند از سرخ بر گونههای باد کردهیشان – دست میگذارند در…
نزدیک شد سپیده، تا چشمهای روشن زانوی ظلم لرزید، از هیبت تو و من موهای دخترانه، در شعر باد رقصید با کوچه های هر شهر، بر شانه های هر زن مهسا، حدیث، نیکا، خون شد دل خیابان خشم و خروشمان ریخت، آوار روی دشمن دیگر اثر ندارد، رعب و هراس و تهدید فرزند کاوه هستیم،…
فراخوان شماره سه براي ٤م آبان ماه اين صدای انقلاب خلقهای ايران است؛ صدای انقلاب را از كردستان میشنويد! زنان، جوانان، دانش آموزان و تودههای انقلابی سنندج! ماه آبان، يعنی ماه پيكار، انتقام و انقلاب از راه رسيده است. ماهی كه داغ شهيدان ٩٨ و ضرورت شورش برای انقلاب كنونی ما را بر آن ميدارد…