۱- ناانسانیت درخور بحث نیست درخورِ امتناع است. هیچ اکثریتی نمیتواند احکامِ بربریت را تحمیل کند. انتخابِ انسانیِ یکنفره بیش از تصمیمِ ناانسانیِ نفراتِ بسیار اهمیت و تأثیر دارد. کیفیتِ زندهگی فسخکنندهی دیکتاتوریِ عدد و کمیّت است. تفسیر هیچگاه عزمِ راسخِ یکنفره، تا همین چندی پیش، اینهمه نشان نداده بود که قادر است جباران را…
۱– خانوادهی باز و چندهستهیی خانوادهی پدرسالار، یکلَخت، اقتدارآمیز و بسته را که قرنها آماجِ نفرت و خمیرمایهی خوارداشتِ خویش و دیگران بوده است لغو میکند. توجهِ مهرآمیزش به امیال و آگاهی از آنها آموزشگرِ بازیِ همدلیها و بیزاریهاست، که این خود زمینهی بس مساعدی است برای کاربستِ آزادیها، امتناع از قربانیگری، و در پروایِ…
۱– تنها افرادی که خواهانِ آفریدنِ سرنوشتِ خویش اند میتوانند بنیانگذارِ جامعهیی همبسته باشند، رؤیای دیرینهی برادری را تحقق بخشند، و تعارضهای دوشاخهیی چون استثمارکننده و استثمارشونده، منافعِ خصوصی و عمومی، خودخواهی و دگرخواهی، گردنکشی و سرسپاری رمهوار را به گذشتهیی سپریشده دور بریزند. تفسیر بهرغمِ بربریتشان، انسانها از این نبوغ و سخاوت برخوردار بوده…
۱– هیچچیز به اندازهی راست و واقعیبودنِ بیاماواگر، خود را روراستشناختن و در تاریکی و روشنیِ امیال بازشناختن، لذتِ دوستداشتنِ خود را فراهم نمیکند. چنین لذتی با آنچه مدعیِ بیانکردناش به شیوهی نمایشی است ناسازگار است. لذتِ دوستداشتنِ خود، انسان را از خودستایی میرهاند و بنابراین باعثِ رهایی از خوارداشتِ خود و تنفر از خود…
۱‐ پیوند و اتحاد [آلیانس] میانِ طبیعت و موجودِ انسانی، که خود برآمده از طبیعت است، نشانگرِ پایانِ نظامِ اقتصادییی است که بر بهرهکشی توأمانِ هر دو بنیان یافته است. این پیوند، پس از هزارهها، از نو با رابطهی همزیانهی انسان و زمین گره میخورد. نوعی از اقتصادِ برچینی [چیدن بار و بر گیاهان] را…
مادهی ۱۰ الف ۱ هر موجودِ انسانی حق دارد در اتحاد و پیوند با خویش باشد ۱- هرکس حق دارد آگاهی از خویش را، در وحدت با تن و بیانِ ذهنیِ آن، بیدار سازد و رُشد دهد و آن هوشمندیِ حسی را کشف کند که با یکتاییِ تجربهی زیسته شکل میگیرد و به درک و…
ابزارِ جداشده از موجودِ زنده به بتواره تبدیل گردیده و میدانِ عملی تمامیتگرا (توتالیتر)، در همسرشتی با توتالیتاریسمِ پول، از آنِ خود ساخته است. ابزار، که بیرون از انسانی که آن را به خدمت میگیرد هیچچیز نیست، با بیرونراندنِ انسان از دایرهی خدماتاش، به همهچیز تبدیل شده است. طرحِ فتحکردنِ موجودِ زنده، که دستکاریهای ژنتیکی،…
هر موجودِ انسانی دارای حقِ رایگانی لوازمِ زندهگی است ۱- تأمینِ حداقلِ حیاتی نمیتواند به ارضای نیازهای ابتدایی تقلیل یابد، نیازهایی مانند خوراک و نوشاک، جفتگیری، درمان، رفتوآمد، انطباقیابی، گردهمآیی، دیدوبازدید، رفع خستگی، تغییرِ مشغولیت، رفاهجویی، بهبودِ شرایطِ زندهمانی. بنابراین جامعه مؤظف است به هریک از اعضایش وسائل و امکاناتِ مادییی را تخصیص دهد که،…
اقتصادِ زیر سلطهی الزاماتِ تولیدی مرخصیِ باحقوق را، که به زورِ مبارزاتِ کارگری به دست آمده بود، به وقفه و زمان استراحتی در خدمتِ احیای نیروی کارِ فرسوده از شتابگیری آهنگِ تولید، تبدیل کرد. همین که ضرورت مصرف بر اجبارِ تولید چیرهگی یافت، مفهومِ ریاکارانهی تفریحاتْ نیرنگی شد در خدمتِ دورانی که در آن دستمزدِ…
هیچچیز بیش از خوشبختی، به مثابه کامیابیِ خلاقانه، در مخمصه نبوده است. ادیان آن را زیر ضربِ ممنوعیت گرفته و خوشبختیِ حقیقی را تجویزِ در ـــ خویش ـــ مُردن به منظور زندهگی ناتنانه و فاقدِ جسم در آخرت دانسته اند. خوشبختی هیچ مفری جز در سایهی عقدهگشاییهای دُزدکی و شرمگینانه نیافته است تا در باتلاق…