• زخم باز و درد بی‌درمان (زندگینامه شماره ۷)

    زخم باز و درد بی‌درمان (زندگینامه شماره ۷)

    شانزده‌سالی بیش نداشتم که خواهری را در تصادف از دست دادم. شب بود و خواهرم در حال رانندگی به خانه. کامیونی برای یک میان‌بر، خیابان یک‌طرفه را برعکس و ممنوع می‌آمد و چراغش را هم به این دلیل خاموش کرده بود. خواهرم او را در خیابان تاریک ندید. آنچه از ماشین مانده بود را ندیدم…