زندگینامه مبارزان آنارشیست جغرافیای ایران ( شماره ۱۰ ) من را ربلیون بنامید چراکه راحت ترم به معنی عصیان،به معنی گناه… این افتخار ماست که نسبت به دین و زور سرمایه اینها گناهکار و عصیانگر باشیم تقریبا ۸_۹ ساله بودم، در اون سن نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه، دو کتاب از داوکینز و هاوکینگ به…
متولد ۱۳۸۱ هستم. فراز و نشیب زندگی من مانند دیگر رفقا نبوده است. اما از دوران مدرسه درد دیگران آزارم میداد. هر بار که از خانواده ام میپرسیدم میگفتند سرت به کار خودت باشد. اما چطور بود که در زمستان من در لباسی گرم بودم و در خیابان بسیاری را میدیدم که در سردترین زمان…
متولد سال ۱۳۷۹ هستم اما بسیار بیشتر از سنم به نظر میرسم. در کودکی هم مانند یک بزرگسال باید کار میکردم. هر بار که برادر بزرگم به مادرم حمله میکرد و برای پول مواد او را کتک میزد میفهمیدم که به اندازهی کافی برای آوردن پول تلاش نکردهام. هر چقدر هم تلاش میکردم دستمزد یک…
شانزدهسالی بیش نداشتم که خواهری را در تصادف از دست دادم. شب بود و خواهرم در حال رانندگی به خانه. کامیونی برای یک میانبر، خیابان یکطرفه را برعکس و ممنوع میآمد و چراغش را هم به این دلیل خاموش کرده بود. خواهرم او را در خیابان تاریک ندید. آنچه از ماشین مانده بود را ندیدم…
متولد ۱۳۸۰ هستم. هنوز هم با دیدن آتش بوی مادرم را استشمام میکنم. من و خواهرم هر دو شش ساله بودیم وقتی مادرم از دست کتکخوردنهای بیپایان و تهمتهای پدرم، روی خودش بنزین ریخت و تا همسایه ها به او رسیدند دیگر چیزی از مادرم به جا نمانده بود. پدرم نیز کم نیاورد و ما…
متولد اواخر دهه شصت هستم. پدرم از زندانیان سیاسی چپ دهه شصت بوده و نطفه من در ملاقاتهای زندان بسته میشود. بعد از آزادی که حالا من دوسالهام، با اینکه تحصیلکرده بود، به دلیل سابقهی سیاسیاش مجبور بود سراغ کارهای دیگری برود. مادرم تاب نیاورد و بدون اینکه چیزی بگوید مرا در پارک کنار خانه…
متولد ۱۳۷۸ هستم. شش ماهه بودم که پدرم در حین کار از بالای ساختمانی پایین افتاد و فوت کرد. چون بیمه نبود، و ما هم بشدت فقیر بودیم، مادرم به اصرار داییام با مردی که اعتیاد داشت ازدواج کرد. مادرم نیز به مواد مخدر روی آورد. برای دو سال مرا به خانواده پدربزرگم سپردند و…
من متولد ۱۳۸۱ هستم. پدر خود را ندیدم. ای کاش مادرم را هم نمیدیدم. برای یک دختر شهرستانی در ده سالگی زن شدن چیز عجیبی نیست. حداقل در اطراف ما اینگونه نیست. زن شدن یعنی تو را برای پولی در حد غذای ماهیانه کرایه بدهند. بسیاری از کتابها را که میخواندم احساس میکردم نویسنده مرا…
متولد ۱۳۸۲ هستم. مانند خیلی از رفقای دیگر نمیدانم در کدام بیمارستان متولد شدهام. اما شهر جهنمیای که در آن بزرگ شدم به استان خوزستان سنجاق شده است. همانند دیگر رفقای خودم، اولین زندان برای من خانواده بود و من مبارزه را ذرهذره از همانجا آموختم. خواهر بزرگترم توسط داییام کشته شده بود و برای…