امروز (برای اعلام حضور در محل محکومیت به اقامت اجباری ) رفتم کلانتری برازجون،دیدم در بستس،چهار _ پنج تا لگد زدم به در ، چند دقیقه بعد مامور اومد، گفت چرا لگد می زنی؟ گفتم خب دیرم شده باید برم سرکار،می خوام حاضری بزنم گفت: امروز تعطیله! چجور بچه شیعه ای هستی،نمیدونی امروز شهادت امام…
By Hasse-Nima Golkar امروز، جمعه ۲۹ اُردیبهشت ماه ۱۴۰۲، حکم اعدام سه جوان به نامهای؛ صالح میرهاشمی + مجید کاظمی + سعید یعقوبی از متهمان پرونده “خانه اصفهان”، در زندان دستگرد اصفهان توسط دولت فاشیستی اسلامی – شیعی حاکم بر ایران تحت اتهامات واهی و ساختگی “تروریسم” به اجرا در آمد. هر سه نفر آنها…
به سهیل عربی و هماندیشاناش کبش و کلاه کن خرسکات را بردار دختر ِچشم خشکیدهبهدر همبازی تو زیر نخلهاست آنجا که براز و برازندهی جان است به شکوه کاروانسرآهای رویاهای عتیقی که سرفرآز شد پناه مسافران و ستارگان شبانگاهی را… سیروس شاملو www.facebook.com/profile.php?id=100091837583462
اگرچه گفتهاند دهان تو را دوباره خواهیم بست اما نگرانِ سکوتِ من نباش، چشمهای دلواپسِ من باز با تو سخن خواهند گفت. اگرچه خواستهاند چشمهای مرا دوباره ببندند اما نگرانِ ندیدنِ دنیا نیستم دستهای خستهٔ من باز با تو سخن خواهند گفت… #شعر: #سیدعلی_صالحی ■ هر کس بهت گفت گشنگی نکشیدی که عاشقی یادت بره،بهش…
تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن… دوستانمان می گویند: خب! چشمت روشن، حمزه را دیدی، حالش چطور بود؟ _ چه پرسش سختی است! چگونه می توان با واژه ها توضیح داد که حالش چطور بود؟ هنوز لبخند روی لبانش است،هنوز فداکار و پر تلاش و…
نمیدونم قلبم به خاطر خوابهام درد می گیره، یا خوابهام به خاطر قلبم دردناک میشه! توی خوابهام همیشه ۲۸ فروردین ۹۳ تکرار میشه،گارد زندان میریزه ، اتاقمونُ داغون می کنه،عمو رضا( غلامرضا خسروی ) میگه من اتاقُ ترک نمی کنم، هر کس دلش می خواد بمونه و مقاومت کنه و هر کس هم دلش می…
By Hasse-Nima Golkar فرزاد کمانگر متولد سال ۱۳۵۴ خورشیدی؛ روزنامه نگار، مددکار اجتماعی، فعال محیط زیست، فعال صنفی، … و آموزگار روستا در شهر کامیاران کوردستان واقع درشمال غرب ایران بود. او در مرداد ماه ۱۳۸۵ در طی مسافرت به تهران دستگیر شد و در زندان های گوناگون زیر شکنجه های شدید دولت فاشیستی اسلامی…
معمولا وقتی همدیگرُ می بینیم، سعی می کنیم یک ماجرای خنده داری برای هم تعریف کنیم که فضا شاد بشه… طبق معمول سر کریدور بند همدیگرو دیدیم، براش خوابی که دیدمو تعریف کردم که بخندیم: گفتم تا سال پنجم حبس گاهی لاقل تو خواب ، بیرون از زندان بودم، یعنی اتفاقهایی که تو خوابم رخ…