مراحل پیدایش، بقا و تکامل بشر، از زمانی که آبزی بودیم، را مرور کنیم ! از زمانی که تقریبا شبیه به نهنگ اما کوچک تر بودیم و آبزیان بزرگتر از ما، شکارمان می کردند و در حال انقراض بودیم،بعد به خشکی آمدیم،خزنده شدیم ،در خشکی هم شکارچیان دست از سرمان برنداشتند، از درخت بالا رفتیم…
علی اکبر زَر [َرُز] زندانی سیاسی متهم به سَبُ النبّی در خطر اعدام، را از دو هفته پیش در سلول قرنطینه تنبیهی زندان اوین محبوس کرده اند ( قرنطینه تنبیهی پس از پنجشنبه خونین بند ۳۵۰ مد شد! خِیر سَرشون قرار بود سلول انفرادی تنبیهی جمع بشه ولی بَدترش کردند، اینجا یک طرف فشار سلول…
تعرض از دید ما _ تعرض از دید آنها! : سال ۹۶ ،هنگامی که در بند هفت زندان اوین محبوس بودم،یک همبندی ارمنی داشتیم که به دلیل تبلیغ دین مسیحیت( اهدای چند جلد انجیل به دوستانش) محکوم به تحمل حبس شده بود،خیلی انسان آرام و متینی بود،هر بار که او را می دیدم در حال…
پاسخ سُهیل عربی به “سالومه سید نیا”: نَه تاج پرستان و نه عمامه پرستان هیچ یک هنرمندی همچون احمد شاملو نداشته اند! ++++ پدرش در کتابخانه معروفشان سه هزار جلد کتاب داشت اما خودش به زور چند عمل جراحی زیبایی و رشوه دادن به مافیای بازیگری ،پست ترین نقشها را در چند سریال خیلی ضعیف…
نمی دونم! من که چیزی نفهمیدم، همه چیز مثل یک کابوس تکراری و بی اهمیت بود، ولی ظاهرا این یکی واقعی و مهم بود. دادگاه که تموم شد، هم امیرسالار گریه می کرد،هم سرباز ( سرباز شعبه اعزام اوین که از زندان تا دادگاه کیفری استان مرا آورد ) اونا بغلم کردن و بدجوری گریه…
“دلتنگی” یکی از فجیع ترین بلایای “غیر طبیعی” است، اینگونه که هر صدا، تصویر, بو، مزه و حسی ممکن است انسان را “دچار ” کند: امروز طبق معمول همه شنبه ها ماشین سخت تر گیر اومد ( قبلا فکر می کردم فقط همشهری های ما تو MIS و عزیزان شیرازی شنبه و پنجشنبه جمعه ها…
اوه هانی،خب نافرمانی مدنی کن، نرو! _ آخرش که چی؟ من باید کار کنم، میریزن تو محل کارم، جوری که اومدن قاتل زنجیره ای بازداشت کنن، یا میریزن تو خونه ،حین حمله ی این وحشیا،اگه مادرم سکته کنه تو جواب میدی؟ وقتی بابام سکته کرد و مرد تو جواب دادی ؟ ما را با سلبریتی…
۷:۵۸ رسیدم کلانتری، جوری که انگار جنایت کردم،میگه ساعت کارمون۸صبحه! (۲دقیقه زود رسیدم که معمولا۵دقیقه فقط همین پایین معطل میکنن شماره ملی بنویسه و شماره تماس و… گوشی تحویل بگیره..) رفتم تو خیابون،زیر آفتاب،تا هشت و ده دقیقه.. بر گشتم،باز راه نداد ،با کلی اخم به یکی از مأمورا گفت: جناب سروان ساعت هشت و…
امروز (برای اعلام حضور در محل محکومیت به اقامت اجباری ) رفتم کلانتری برازجون،دیدم در بستس،چهار _ پنج تا لگد زدم به در ، چند دقیقه بعد مامور اومد، گفت چرا لگد می زنی؟ گفتم خب دیرم شده باید برم سرکار،می خوام حاضری بزنم گفت: امروز تعطیله! چجور بچه شیعه ای هستی،نمیدونی امروز شهادت امام…
به سهیل عربی و هماندیشاناش کبش و کلاه کن خرسکات را بردار دختر ِچشم خشکیدهبهدر همبازی تو زیر نخلهاست آنجا که براز و برازندهی جان است به شکوه کاروانسرآهای رویاهای عتیقی که سرفرآز شد پناه مسافران و ستارگان شبانگاهی را… سیروس شاملو www.facebook.com/profile.php?id=100091837583462