• می‌توان آیا افتادن سرو را دید و نفسرد؟

    می‌توان آیا افتادن سرو را دید و نفسرد؟

    می‌توان آیا افتادن سرو را دید و نفسرد؟ میتوان آیا کودک در سطل را دید و باز خورد؟ هر چه بود از ما ربودند، آب را هم سربریدند می‌توان آیا عارف ما را دید و نمرد؟ می‌توان شاید اگر از جنس سنگ باشد سینه‌‌ات می‌توان شاید اگر در چشم قیر باشد جای نور ما که…

  • به اتمامِ دولت، جهانی جدید

    به اتمامِ دولت، جهانی جدید

    به اتمامِ دولت جهانی جدید و بازار کار و چنین بندگی مصمم چنانیم که لرزد ز ترس چه شیخ و چه قاضی به سرکردگی شود چون رها تا ز هر ایده‌ای تن ببین شوقِ هر «تن» ز آزادِ «من» شود چون رها ببین شوقِ «تن»‌ها ز آزادِ «من» به یادِ تو عارف و یا حصرِ…

  • شعر: بنای ظلم

    شعر: بنای ظلم

    بنای ظلم می‌کنم به دست خود که من زنم بنای ظلم می‌کنم به شور و خشمِ در تنم بنای ظلم می‌کنم همی جوانه می‌زنم بنای ظلم می‌کنم بنای ظلم می‌کنم بنای ظلم می‌کنم که دشمنم تو دولتی بنای ظلم می‌کنم که خصم نان و عزتی بنای ظلم می‌کنم که رسم مرز و ملّتی بنای ظلم…

  • شعر: زندان‌شکن

    شعر: زندان‌شکن

    این‌گونه یافتمش شریف و شگرف و ژرف از قبیلۀ گردنکشان آنان‌که افسون آهن و سنگ و سیمان را زندان را می‌شکنند آنان که سر ساییده بر سقفِ ستاره به خیابان بر کوله‌بارِ سوزِ زمستان سر نهانده‌اند و بر سرودِ زنجیر مهرِ سکوت می‌نهند آنان که شعر و شعور و شعارشان آبادِ خانه و آوارِ خاطر…

  • سرود تقدیمی یک همقطار در ابراز همبستگی با زنان آنارکوفمینیست جغرافیای افغانستان

    سرود تقدیمی یک همقطار در ابراز همبستگی با زنان آنارکوفمینیست جغرافیای افغانستان

    ببین که زنم من که جنبش منم من به طبع و تنم من چنین سرکشم که بی رهبرم من که بی‌ سرورم من که سوداسرم من چنین سرکشم به شوق و به باران به لبخندِ یاران به پاسِ بهاران چنین سرکشم نه رنگست نشانم نه قوم و زبانم که جنگست جهانم چنین سرکشم سلاحم نه…

  • شعر: اقرار به ایمان خویش

    شعر: اقرار به ایمان خویش

    برازنده بود دست‌افشان و پایکوبان کارگر به ریشخند ستمگر جامه سرخ چهره سیاه پیام‌آور بهاران به بهار مؤمن به خویشتن خویش نامش پیروز مؤمنش گشتم ایمان آورده به خویشتن خویش   شعر تقدیمی یک همقطار به آزادگان قیام خرداد ۱۴۰۱    

  • شعر: اشکهای رو به دوربین ریخته شده

    شعر: اشکهای رو به دوربین ریخته شده

    ضجه‌های شسته و رفته‌ی‌تان را می‌بینیم شما رستوران‌های بالای شهرتان را از دست داده‌اید رستوران‌هایی که ما فقط از کنار آن گذشته‌ایم شما موترهای لوکس‌تان را از دست داده‌اید موترهایی که از کنار ما گذشته‌اند باغ‌های‌تان را شاید و معشوقه‌های بی‌شمارتان حساب بانکی و تشریفات‌تان را ضجه‌های شسته و رفته‌ی‌تان را می‌بینیم که در صف…

  • شعر: ماه در قبرِ اَبر جان داده!

    شعر: ماه در قبرِ اَبر جان داده!

    ماه در قبرِ اَبر جان داده! مانده از زندگی برهنه‌شَبی هم‌چنان مرگ می‌رود به‌جلو هم‌چنان از گذشته‌ها عَقَبی! ماه از پشت اَبر تابی… نَه ماه در پشت اَبر خوابیده! رنگِ ماتم به شهر پاشیده در جِدالِ گلوله با «حَلَبی»! (ماه را بی‌خیال، رفتارت… رویِ شب را سیاه خواهد کرد هِی خیانت به‌ماه خواهد کرد نکند…

  • شعر:‌ به یاد رفیق بکتاش آبتین

    شعر:‌ به یاد رفیق بکتاش آبتین

    شعر: احمد شاملو طرح: مانا نیستانی       به یاد رفیق بکتاش آبتین اندوه همان: تیری به جگر درنشسته تا سوفار. تسلای خاطر همان: مرثیه‌یی ساز کردن. ــ غم همان و غم‌واژه همان نامِ صاحب‌ْمرثیه دیگر. □ همیشه همان شگرد همان… شب همان و ظلمت همان تا «چراغ» همچنان نمادِ امید بماند. راه همان…

  • به یاد تمام آنهائی که در راه آزادی از بین ما رفتند

    به یاد تمام آنهائی که در راه آزادی از بین ما رفتند

    گلوی خیابان چرکین است از خشم آبان و سوز دِی خیابان هایمان با خون شُسته شده است رفیق اما مرثیه سکوت خواهد شکست عصیان ما با آرمان خلق خروش خواهد کرد. بر ویرانه ها رُز سیاهی خواهیم کاشت به یاد تمام آنهائی که در راه آزادی از بین ما رفتند؛ اما، آرمانشان هنوز هم با…