• برای عارف قَنبرزِهی

    برای عارف قَنبرزِهی

    بی‌مرز و بی‌حکومت علیه این ولایت ایستاده ایم و محکم بر سینه جهالت روزی رسد که شاید از ما اثر نماند عصیان پاک شورش، رها از این اسارت در خاکی که قدرت، به دست خلق مانَد رفیق من بلند شو رفیق با شهامت رفیق من آنارشیست با هر زبان و رنگ است با مردم برابر،…

  • می‌توان آیا افتادن سرو را دید و نفسرد؟

    می‌توان آیا افتادن سرو را دید و نفسرد؟

    می‌توان آیا افتادن سرو را دید و نفسرد؟ میتوان آیا کودک در سطل را دید و باز خورد؟ هر چه بود از ما ربودند، آب را هم سربریدند می‌توان آیا عارف ما را دید و نمرد؟ می‌توان شاید اگر از جنس سنگ باشد سینه‌‌ات می‌توان شاید اگر در چشم قیر باشد جای نور ما که…

  • شعر: بنای ظلم

    شعر: بنای ظلم

    بنای ظلم می‌کنم به دست خود که من زنم بنای ظلم می‌کنم به شور و خشمِ در تنم بنای ظلم می‌کنم همی جوانه می‌زنم بنای ظلم می‌کنم بنای ظلم می‌کنم بنای ظلم می‌کنم که دشمنم تو دولتی بنای ظلم می‌کنم که خصم نان و عزتی بنای ظلم می‌کنم که رسم مرز و ملّتی بنای ظلم…

  • شعر: زندان‌شکن

    شعر: زندان‌شکن

    این‌گونه یافتمش شریف و شگرف و ژرف از قبیلۀ گردنکشان آنان‌که افسون آهن و سنگ و سیمان را زندان را می‌شکنند آنان که سر ساییده بر سقفِ ستاره به خیابان بر کوله‌بارِ سوزِ زمستان سر نهانده‌اند و بر سرودِ زنجیر مهرِ سکوت می‌نهند آنان که شعر و شعور و شعارشان آبادِ خانه و آوارِ خاطر…

  • شعر: اقرار به ایمان خویش

    شعر: اقرار به ایمان خویش

    برازنده بود دست‌افشان و پایکوبان کارگر به ریشخند ستمگر جامه سرخ چهره سیاه پیام‌آور بهاران به بهار مؤمن به خویشتن خویش نامش پیروز مؤمنش گشتم ایمان آورده به خویشتن خویش   شعر تقدیمی یک همقطار به آزادگان قیام خرداد ۱۴۰۱    

  • شعر: اشکهای رو به دوربین ریخته شده

    شعر: اشکهای رو به دوربین ریخته شده

    ضجه‌های شسته و رفته‌ی‌تان را می‌بینیم شما رستوران‌های بالای شهرتان را از دست داده‌اید رستوران‌هایی که ما فقط از کنار آن گذشته‌ایم شما موترهای لوکس‌تان را از دست داده‌اید موترهایی که از کنار ما گذشته‌اند باغ‌های‌تان را شاید و معشوقه‌های بی‌شمارتان حساب بانکی و تشریفات‌تان را ضجه‌های شسته و رفته‌ی‌تان را می‌بینیم که در صف…

  • شعر: ماه در قبرِ اَبر جان داده!

    شعر: ماه در قبرِ اَبر جان داده!

    ماه در قبرِ اَبر جان داده! مانده از زندگی برهنه‌شَبی هم‌چنان مرگ می‌رود به‌جلو هم‌چنان از گذشته‌ها عَقَبی! ماه از پشت اَبر تابی… نَه ماه در پشت اَبر خوابیده! رنگِ ماتم به شهر پاشیده در جِدالِ گلوله با «حَلَبی»! (ماه را بی‌خیال، رفتارت… رویِ شب را سیاه خواهد کرد هِی خیانت به‌ماه خواهد کرد نکند…

  • به یاد تمام آنهائی که در راه آزادی از بین ما رفتند

    به یاد تمام آنهائی که در راه آزادی از بین ما رفتند

    گلوی خیابان چرکین است از خشم آبان و سوز دِی خیابان هایمان با خون شُسته شده است رفیق اما مرثیه سکوت خواهد شکست عصیان ما با آرمان خلق خروش خواهد کرد. بر ویرانه ها رُز سیاهی خواهیم کاشت به یاد تمام آنهائی که در راه آزادی از بین ما رفتند؛ اما، آرمانشان هنوز هم با…