زندگی به شرط توهم ذکر، دعا، تحمل زندگی با ترس قضاوت خدای قاضی و جنایت تقدیس آسمان تکفیر زمین تمام اینها تنها چیزهایی بودند که « واژه ای » به اسم خدا با خود برای انسان آورد منبع: صفحه فیسبوک فرزان الف
بخوان غمگینترین ترانه ات را وقتی زاغه نشینی میمیرد بنویس تمام فحش های جهان را بر دیواری که بر سر ما میریزد بگو از لرزش مصوت ها وقتی سکوت ماری ست که بر تن واژه می پیچد بگو ، بنویس ؛ بخوان ، بنال تف کن سکوت را دراین سرزمین نحس که نام کوچکش خاوران…
پشت سر یه پل شکسته شده روبرو سیاهی محضه حالمم شبیه مردابه حال یک گربه که لگد خورده مثل یه ملت رها شده وسط نفت و مذهب و جنگ رسیده کارد به استخونم خسته ام از زندگی بی رنگ گذسته مثل یه خشتی که گذاشته یه معمار ابله کج حال من بر روی…
آه ای خورشید مهربان طلوع کن من دلم به تنگ آمد از این شب، از این تنهایی بی حد آه خورشیدکم! من اگر خطا کردم تو ببخش طلوع کن و این پرده ضخیم شب را بدر طلوع کن و رسوای جهانش کن طلوع کن عزیزک من، طلوع کن من می دانم مهربانا که این شب…
ستارگان هالیوود در حساب توئیترشان هواپیما های شخصیشان را به رخ مردم می کشند در خاورمیانه با هواپیما آدم می کشند کمی آنسو تر اما (اوکرائین را می گویم) با موشکی زمین به هوا به سمت یک هواپیما با خون مرز هوایی می کشند اولی اختلاف طبقاتیست که می کشد دومی بمب افکن است سومی…
پدر برای نون شبش دست به درگاه خدا برده پدرمیگه خدا جونم خدای خوب و مهربونم چکم داره برگشت می خوره پسرم هم که یادت هست با یه لیسانس تو زندونه خودت از لطف و کرمت برسون که چکو پاس کنم یه کاری کن که عفو بخوره پسرمو باز ملاقات کنم راستی خدا یه چیز…
خواب تو را دیدم آرام بودی و گرم بی آنکه متوجه باشم در درونم خزیدی من بی نهایت را با چشمان تو دیدم سیاه سیاه چه سیاهی سنگینی نفسم به شماره افتاده بود من تحمل عظمت تو را نداشتم هی فریاد می زدم و خدا را صدا می زدم خدایی نبود تو تنها واقعیت مسلم…
گندم از دست انسان به ماه شکایت می کند و آینه به آب که چرا آری گویِ پرسش شب است شکایت ، پرسش ، چشمک و ما که در کفن به دنیا آمدیم و دریدن که اولِ راه است الان نیمه شب شرعیست راه و تشعشع نور دیده می شود باید برویم جمجمه ی ما…
مجازات بود همه ی آنچه که قانون برای ما داشت مجازات ما مثل ضربه ی کابل بر دست های خالی ای بود که در حد نان آرزو داشت و ما گاهی چه کودکانه به آن پناه بردیم برای امنیت بی آنکه بدانیم برای سکوت ما نوشته شده است منبع: صفحه فیسبوک فرزان الف
همه شاد بودند آن دو از همه شاد تر اما من شاد ترین بودم من نبودم آن دو با هم خوابیدند نه بیدار بودند خفتگان بیدار آن لحظه آن بوسه بوسه ها شاید و اسپرمی که در رحم مادر خزید و جنایت بزرگ اتفاق افتاد من هست شدم من دیدم من فقر را دیدم فقر…