پدر برای نون شبش دست به درگاه خدا برده پدرمیگه خدا جونم خدای خوب و مهربونم چکم داره برگشت می خوره پسرم هم که یادت هست با یه لیسانس تو زندونه خودت از لطف و کرمت برسون که چکو پاس کنم یه کاری کن که عفو بخوره پسرمو باز ملاقات کنم راستی خدا یه چیز…
خواب تو را دیدم آرام بودی و گرم بی آنکه متوجه باشم در درونم خزیدی من بی نهایت را با چشمان تو دیدم سیاه سیاه چه سیاهی سنگینی نفسم به شماره افتاده بود من تحمل عظمت تو را نداشتم هی فریاد می زدم و خدا را صدا می زدم خدایی نبود تو تنها واقعیت مسلم…
همه شاد بودند آن دو از همه شاد تر اما من شاد ترین بودم من نبودم آن دو با هم خوابیدند نه بیدار بودند خفتگان بیدار آن لحظه آن بوسه بوسه ها شاید و اسپرمی که در رحم مادر خزید و جنایت بزرگ اتفاق افتاد من هست شدم من دیدم من فقر را دیدم فقر…
بیا بیا با من هم صدا شو بیا فریاد بزنیم که صبح خواهد آمد حتی از پس بلندترین شب سال حتی در طولانی ترین زمستان صبح خواهد آمد بیدار شو برخیز بیا به پیشواز صبح صبح برویم صبح که بیاید گل های لاله در دامنه کوهساران خواهند درخشید صبح که بیاید دختران جوان با موهای…
هنوز در عمق رویایم زنی بی وقفه می بارد برای کهنه درد خود،طناب دار می بافد دلش از بغض و کین داغ است لبش صد مهرِ بیداد است برای از خودش گفتن،غم اش را قصد فریاد است دلش قربانی ترس و تن اش صد آسمان دارد خودش هم خوب می داند اسیر دست جلاد است…
گیرم که پیکر ندا را به خون کشیدید با خون آزادیخواهی در رگمان چه می کنید……… گیرم که فریاد آزادیخواهی گلویم را می فشارید با ندای آزادیخواهی ام چه می کنید…….. گیرم که دختران این سرزمین را تحقیر می کنید با خشم دختران این سرزمین چه می کنید….. گیرم که رذیلانه آزادی…
کاش دن کیشوت می ماندم همان شوالیه ی افتخارِ به سادگی! و این مسیرهای موازی به پوچی را نمی آمدم که با مهر و مومِ دهان و چشم هایم شاعری کنم! کاش دن کیشوت می ماندم تا کوه و درخت ، تنها دشمنان فرضی من بودند و خرده گیران به هر چه دلشان می خواست…
تداومِ کدام اشک و نابودی مکرر کدام رویای دیگر را دامن می زنید از طنابِ صبح با طنابِ مرگ سوزش کدام قلب را میزبان خشمتان می سازید تا خدای گمانتان خشنود شود و صاحب جانی دیگر ، بی جان! انسانم من،انسانی تو به زمین و زیبایی متمایل بودیم و می دانم ، شاید خیلی زود…