محاکمه ی روز تمام شده و زمان به نیمه شب شرعی رسیده نیمه شبی که… تیر خلاص را بزن بر آخرین نور در آسمان شلیک کن بر چهره ی ماه بی کسان سندیکای ستاره ها را ببر تیر باران کن دور تا دور تهران را خاوران کن ولی اینجا هر کسی وقتی از آینده حرف…
تمام این پیاده روها قبرستان رویاهای خیلی هاست و ما قدم میزنیم رویا به دنیا می آوریم رویا به خاک میسپاریم ما در پیاده روها خاک میشویم ما در پیاده رو ها رستاخیز میشویم دنیا میچرخد بر دایره ی سکوت و ما زیگزاگ میرویم به سوی مرکز این دایره که صراط المستقيم نشانی نیستی ست…
بر سفیدی کاغذ ناخن میکشم در احتضار کلمات شعرم گرفته است در عمق خود چنگ می اندازم یک مشت واژه برمیدارم وُ بر این در بسته میکوبم تا دیوار بشنفد که اینجا آدمی ، به سلسله ی آدمـــی امیدوار است… منبع : فیسبوک Farzan Alef / فرزان الف
با تیغ فلسفه خودزنی کردن از لا به لای ساختمان ها از لای خیابان ها خلاف جهت باد همیشه ها در خود وزیدن و در کاسه ی جمجمه ی خود گرد بادی شدن که تا همیشه در خود دور خود می چرخد نقاشی : Marco Diaz منبع : فیسبوک Farzan Alef / فرزان الف
تو، همیشه چشم به راه آزادگان بودی ولی آزادگان*،نه بزرگراهی ست و نه کمربندی ، که بر کمرت آزادگان حلقه ی داری ست بر گردنت و تو آویزان از سر و تو آویزان از طناب خلیج فارس* – و خلیج فارس آزادراه قم بر تهران قم در تهران و آزادترین راه در ایران- تورا جرثقیلی…
بعد از آن شب هر شب همان قدر شب بود بعد از آن شب از آسمان فقط سهم من بارش عقرب بود بعد از آن شب بود که کم کم سنگینی این گورزاد را بر پشت خود احساس کردم بی چاره است این گورزاد از بودن خسته است از عذاب وجدان پر است فرزند یتیم…
با واژه های خودت ___ گوش بر خاک نهادی صدایی نشنیدی که سکوت آسانترین کار بود که با سکوت سابقه ای در کار نبود شعر منفجر کردی وُ زمین آرام نگرفت تبعیدگاه به تبعیدگاه سال به سال سرهای شرقی کم میشود و نبودنت فاجعه ی عظیمیست امشب کردستان باران میبارد و دیگر شعرهایت برای من…
آدم های این بند همه در عمق حضور خود کلماتی را حمل میکنند کلماتی که می خواهند کلماتی که نمیخواهند کلماتی که شاید نیستند ، یعنی فقط کلمه اند کلماتی دیگر مثلاٌ: اسمی ، صفتی ، مکانی ،چیزی ، حالتی و در این میان یک حرف ساکن یک صامت تنها در مغزی ِ خودکار یک…
در آن میدانی که در وسط چهار راه بـود اسیــر در گذار مانکن های بی سر و از گشنگی سیر زیر آسمان همـان قصه ها در شبی از، ازیــن گونه روز ها کنار دکه ی روزنامه فروشی کنار تیتر های مفتخر روزنامه ها بر جدول جوب زانو زده بود و عق میزد ، حوای بی…
* به یاد نصرت رحمانیکلید چیز بدی نیست ولی قفل را باید شکست که باز شود برای همیشه که بسته نشود برای هیچوقت کلید یعنی که قفل سالم ، میماند کلید یعنی که قفل دوباره قفل، میشود کلید یعنی که قفلی هم ، هست کلید یعنی قفل نقاشی:Linda Vachon منبع : فیسبوک Farzan Alef /…