نه پیغمبر، که دکّاندار صحراست به کف شمشیر و بر لب ذکر تقواست بهشتش حور و قصر و شیر و خرماست ولی خون در قدح، مأوایِ دنیاست زنی را داد طفلی خردسال است که شرمش بر سر تاریخ، وبال است به نام دین، زمینها را ستاندست دهاقین هم،به زنجیرش فشاندست دگر فرزند او با اشک…