پروپاگاند وهم همه کارگی ابزاری با پروپاهای باز و همه پارگی از دم راضی خایب خارس و کتاب ختم مرتبه ات که بودن را با ترس آموخت و شدن را مرگ و مرگ را ادامه و چشم و مصلحت که ارجح است در کمی ِواحد زمان دست کثیفی ست که سرها را بر می گرداند…
بخوری تلخی ناب واژه های یاب این مشت شاعر نیست و این شعر که کشف و ضبط واژه هاست در فهم آن چه که بپاشاند هر قالب و قاب را و بزرگی خدا و شدنش در انداز ذکر الله اکبر را و نه با تسبیح که با خمپاره انداز بر پا انداز سرمایه انداز و…
واژه ها دستمالی شدند در کارگاه ها شاعران چسناله های رفتی وبرگرد به لجن کشیدند واژه و حرف را باید نیشتر زد به این واژه های چرکین چرک روان شود روی پوست شعر و تمام واژه ها را با دستمالی پاک کرد تا شاید دیگر شعر از فکرشده ترینِ مفاهیم نگریزد تا شاید مثل جنون…