اتفاق ، هیچ ، هراس هزاره ، زهرخند ، خلاص آیاها در حافظه وُ وسواس و نیست اتفاقی که پاک کند حافظه را کلونازپام ها هم خوب میدانند حافظه رحمِ شعر است و واژه های این شعر به شعری دیگر می خزند یعنی ما همیشه یادمان می ماند چگونه نسل غریبی هستیم که حافظه اش…
ازین بیهودگی لهجه ی خشونت میگیرد شعر بیهوده طی می شود تا به کجا برسد تا تو در تانگو باسن تکان دهی تا تو از هر چه فکر جا خالی دهی تا تو پا به علی چپ دهی حتی به اخبار گوش ندهی تا نکند دپ شوی و تنها دردت پریودی بماند نه برای تو…
می نویسم نه اینکه اسمم را بمالم تا پای ستون مجله می نویسم نه اینکه به خود ببالم پای هرجای آینه نه برای تو مینویسم تویی که ندارمت نه «تو» ی نمادین دستخورده در غزل یا سپیدی سیاه برای تو می نویسم هم خشم من که هنوز هم را پیدا نکردیم و به خود می…
شبیه همان جرثقیلی که تو را به آسمان برد اینجاست و حالا دارد تیرآهن های برجی را بالا می برد تا آسمان حیاط خانه ی ما کوچکتر شود تا با سهم کمتر از آسمان کمتر یاد تو بیفتیم منبع: صفحه فیسبوک فرزان الف
دهانمان را پر کرده اند با بتن دیگر صدایی نیست که بماند که فریادی شود فروغ هم در ظهیر الدوله این را خوب می داند پس مجبورم واژه بچینم حالا تو بگو در سطر بعد فریادمان را می شنوی؟ “حرامزاده ها ما هستیم ” منبع: صفحه فیسبوک فرزان الف
از تو خیلی دور شده ام قد ِ فاصله ی روز از روزنامه و گوشهایم صدای تو را از یاد برده است در سکوتی که می ساید خود را به این خانه منبع: صفحه فیسبوک فرزان الف
زندگی چیست؟ ________________ سیگار از لای انگشت هایش آویزان است کارگر غمگینی که به میله ی تابلویی تکیه داده که بر آن نوشته اند : کارگران مشغول کارند نگاه می کند به موج های سرابی که روی جاده خوابیده با خود می گوید : برای زنده بودن تا همیشه باید مشغول کار بود پس زندگی…
رو به جلو__________ دیر فهمیدیم که مرگ پایان است و یک روز ما نخواهیم بود آنگونه که پیش از تولد دیر فهمیدیم که زندگی همین دنیاست و حالا برای آموختن رقص بسیار دیر شده یعنی خیلی زود است که… دلخوش به آرامشی احتمالی دلخوش به ساختن نسلی که حسودیمان می شود به فردایش گیج می…
خودکاری تو بیهوده لای انگشتان شاعری بی عار که مینویسد از ساق و ران یا در دست یک سیاست مدار قطع نامه امضا می کند با تو وُ حکم دار خودکارم تمام واژه های حرام را بگو تا بیایند می خواهم شعری بنویسم و در آن «تو» را به لجن بکشم تو را که غریب…
خاوران گوشه ای ست در دستگاه شور خاوران گوشه ای ست در این شهر کور گوشه ای برای سیر گریه کردن گوشه ای برای دست در خاک بردن در رد لاستیک های لودر که مانده هنوز بر تن این خاک تازه می شود هر سال این زخم بوی گند تقیه می دهد این خاک بیا…