• شعر: برای آن جان‌های آزاده برای رفقای آبان

    شعر: برای آن جان‌های آزاده برای رفقای آبان

    این خون سرخ توست که بیرون می‌زند از سلول تا کف خیابان تا باریک‌ترین کوچه‌های شهر تا اتاقی مسلول در محله‌ای که روی نقشه‌ی شهرداری نیست و انگار هرگز نبوده است. خون تو از «نبوده است» می‌زند بیرون صورت حضار را رنگین می‌کند رنگین می‌کند از سرخ بر گونه‌های باد کرده‌ی‌شان – دست می‌گذارند در…

  • شعر: زیباترین ترانه

    شعر: زیباترین ترانه

    نزدیک شد سپیده، تا چشمهای روشن زانوی ظلم لرزید، از هیبت تو و من موهای دخترانه، در شعر باد رقصید با کوچه های هر شهر، بر شانه های هر زن مهسا، حدیث، نیکا، خون شد دل خیابان خشم و خروشمان ریخت، آوار روی دشمن دیگر اثر ندارد، رعب و هراس و تهدید فرزند کاوه هستیم،…